دربارۀ حلال زادگی

حلال زاده به …

ماندانا بخشی | ضرب المثل های هر کشوری، می توانند نشان دهنده ی افکار و روحیات مردم آن کشور باشند. حتی جامعه شناسان از این راه می توانند به ویژگی های اخلاقی مردم آن کشور پی ببرند. کشور ما نیز از جمله کشورهایی است که می شود گفت در آن، تقریبا برای هر موضوعی ضرب المثلی وجود دارد و هر موقعیتی را می توان با ضرب المثل ِ مناسب آن به توصیف در آورد!
ضرب المثل ها راه خودشان را حتی به محاورات و ساده ترین گفتگوهای روزمره ی ما باز کرده اند و همین موضوع، اهمیت آن ها را بیشتر هم می کند. دقیقا به خاطر همین اهمیت و همین رواج گسترده است که بد نیست گاهی پیش خودمان به آن ها بیندیشیم و به جای طوطی وار تکرار کردنشان، به معنای آن ها فکر کنیم، این که چقدر درست اند، تا چه حد می توانند ریشه در موهومات داشته باشند و اصلا به کار بردنشان چقدر صحیح است؟
از جمله ضرب المثل هایی که سر و کله اش به میزان زیادی در گفتگوهایمان پیدا می شود، عبارت مشهور «بچه ی حلال زاده به داییش میره!» است. حالا درست است که این روزها هر کسی می آید و ریشه ای برای ضرب المثل ها می آورد و حتی آن ها را به سخنان بزرگان وصل می کند تا به این وسیله، درست بودنشان را توجیه کند، اما به راستی از نظر منطقی این ضرب المثل چه اندازه می تواند صادق باشد؟ کافی است جستجوی کوچکی بکنید تا به انواع ریشه ها و معانی برای آن دست یابید؛ عده ای می گویند اشاره به شباهت ظاهری دارد. عده ی دیگری معتقدند که هدف اصلی آن اشاره به خصوصیات ژنتیکی و صفات فرزندان است که بیشتر از خانواده ی مادری به فرزندان می رسد و در این جا، دایی، نمادی از خانواده ی مادری است. جایی نوشته بود که این ضرب المثل، در ابتدا و در اصل یک ضرب المثل بین النهرینی بوده و بعد ها به زبان فارسی منتقل شده است و در حقیقت بر می گردد به روزگاران قدیم که زنان بین النهرینی هر یک چند همسر داشتند و به دنیا آمدن هر فرزند باعث اختلاف میان همسران آن ها می شد و بزرگان قوم، این ضرب المثل را برای جلوگیری از این اختلافات به وجود آورده اند! و بسیاری از قصه های از این دست. اما شاید بد نباشد به جای پرداختن به این که این ضرب المثل از کجا آمده، یا پرداخت به ریشه ی فارسی بودن یا نبودن آن، یا حتی معانی درونی ای که عده ای از آن استخراج می کنند، به خود ضرب المثل و کاربردش در زندگی روزانه مان فکر کنیم. اگر در معنی مشخص و ظاهری این ضرب المثل – که دقیقا همان معنی ِ مورد نظر در گفتگوهای خودمان است – دقیق شویم، متوجه می شویم که از نظر معنایی تا حد بسیاری پوچ و خنده دار است. پرسش اول این که مگر آن هایی که شبیه دایی شان نشدند، حلال زاده نیستند؟ و ثانیاً اصلا تکلیف آن هایی که دایی ندارند چیست؟
مورد دوم هم توجه به خود ِ معنای «حلال زادگی» است. اگر بخواهیم با توجه به معنای این کلمه، ضرب المثل را بررسی کنیم با قصه ی تازه و جدیدی روبرو خواهیم شد! به هر حال مادر هر فرزندی که همواره مشخص است، و اگر قرار باشد شباهت بچه به دایی اش – که او هم همیشه مشخص است – حلال زاده بودن یا نبودن او را مشخص کند، این ضرب المثل به صورت یک اصطلاح محاوره و جدا از منطق و استدلال باقی خواهد ماند. مشتقات دیگری نیز از اصطلاح «حلال زاده بودن» در مکالمات ما وجود دارند؛ مثل زمانی که در جایی از شخصی صحبت می کنیم و او در همان لحظه از راه می رسد، ما اصطلاح پر کاربردِ « چه حلال زاده!» را به کار می بریم. و این سؤال مطرح می شود که کسی که به موقع از راه نرسد چه؟ او حلال زاده نیست؟ و اصلا چرا باید چنین موردی (یعنی رسیدن به وسط بحثی که درباره ی ما بوده است) دلیلی بر حلال زادگیمان باشد و آخر ربط این دو به هم چیست؟ از این ها مهم تر، حرف از موضوعی مثل حلال زادگی وقتی مطرح می شود که پیش از آن شک و شبهه ای در این باره وجود داشته باشد و قطعا، این مورد نمی تواند جمله ی مناسبی برای به کار بردن در یک گفتگوی روزمره و معمولی باشد.
همه ی ما هر روزه، بارها و بارها این واژه ها و عبارات را در زندگی روزانه مان به کار می بریم و تنها به بهانه ی آن که ضرب المثل اند و همه ازشان استفاده می کنند، حتی لحظه ای به معنایشان فکر نمی کنیم. اما آیا بهتر نیست که به عنوان فارسی زبانانی که زبان مادریمان گنجینه ی انواع ضرب المثل ها، حکایات و نکته های مختلف است، از این میان، تنها عبارات درست و شیوا – که فراوان هم هستند و در اکثریت قرار می گیرند – را برگزینیم و هر چه را که نامناسب و بی جاست و به غلط به دایره ی لغاتمان راه یافته است، دور بریزیم؟ درست مثل ضرب المثل مذکور که بیشتر از آن که درست و منطقی باشد، سر به خرافات و موهومات می زند و حتی می تواند حساسیت برانگیز باشد. لازمه ی پس زدن موهومات و آن چه به اشتباه به فرهنگمان راه یافته، معجزه ای دور از دست نیست؛ بلکه اندکی تامل در گفتار و رفتار و آنچه در متن زندگی هر روزه ی خود به کار می بندیم، کافیست.

این مطلب، در تابستان ۱۳۹۳، به سفارش موسسۀ مطبوعه به رشتۀ تحریر درآمده است.

مطالب دیگر پروندۀ «خرافات»:

چشم‌ها را باید شست (چرایی و آسیب‌شناسی گرایش بیشتر بانوان به مباحث خرافی)
خرافاتی‌ترین سرزمین (خرافات در استان‌ها و شهرهای کشور)
پشت پردۀ قاب جادویی (بررسی خرافات و جادو در فیلم‌ها و کتب کشورهای غربی)
که آمد ز آتش برون شاه نو (خرافات در شعر و ادبیات زبان فارسی)
خرافه‌های بین‌المللی (خرافه های رایج در خارج از ایران)
رو در رویی (داستانی دربارۀ خرافات)
روح تو روح! (داستانی طنز دربارۀ خرافات)
بخشکی شانس! (شانس وجود خارجی دارد؟)
مخروفه! (شعر طنز دربارۀ خرافات)
خرافات چگونه رواج می‌یابند؟ (علل رواج خرافات و مصادیق آن)
سیزده، بیشتر از آنکه نحس باشد، مقدس است! (عدد سیزده؛ نحس یا سعد؟)
تو یک انسان خرافاتی هستی اگر به این چیزها اعتقاد داشته باشی! (اینفوگرافی)
فالت بگیرُم؟ (ملاقات با یک فالگیر)
از عاشورا تا امروز، اسب‌ها شرمگین‌اند (آیا نعل اسب نشانۀ خوشبختی است؟)
این بار، صبر نیامد (رابطۀ عطسه و صبر)
در لباس تکنولوژی (این پیام را بخوان و برای چند نفر بفرست!)

1 دیدگاه دربارهٔ «حلال زاده به …»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved