کلمات، در وصف عزای اشرف اولاد آدم، الکناند؛ گویی عاشورا، چون زخمی نیمهباز، هرگز التیام نخواهد یافت و این رستخیز عظیم را پایانی نیست.
در اربعین سالار شهیدان(ع) و یاران وفادار ایشان، به حافظ پناه میآوریم؛ باشد که این بار از آینۀ او به حقیقت این ذبح عظیم، بنگریم.
سحرگه رهروی در سرزمینی
همیگفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
خدا زآن خرقه بیزار است صد بار
که صد بت باشدش در آستینی
مروت گرچه نامی بینشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشهچینی
نمیبینم نشاط عیش در کس
نه درمان دلی نه درد دینی
درونها تیره شد، باشد که از غیب
چراغی برکند خلوتنشینی
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی
اگرچه رسم خوبان تندخوییست
چه باشد گر بسازد با غمینی
ره میخانه بنما تا بپرسم
مآل خویش را از پیشبینی
نه حافظ را حضور درس خلوت
نه دانشمند را علمالیقینی