شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! ابوالحسن چون او را وداع کرد، علیبنبکار به او گفت: ای برادر! مرا از خبرها آگاه کن. ابوالحسن گفت: سمعاً و طاعتا. پس از آن ابوالحسن برخاسته به دکّان رفت، دکان گشوده چشم به راه خبر شمسالنهار بنشست…
ادامۀ قصه را گوش کنید.