شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! کفّار بر سر و روی خود بزدند و استغاثه به راهبان دیرها کردند. پس همه در یک جا گرد آمدند و تیغها و نیزهها به کف آوردند و از برای خون ریختن هجومآور شدند. هر دو لشکر به هم ریختند. سینههای یلان جولانگاه سم اسبان شد و مغز شجاعان غلاف شمشیر دلیران گشت. همی زدند و همی کشتند تا از کار بماندند و جهان را ظلمت شب فرو گرفت…
ادامۀ قصه را گوش کنید.