حضرت علی (ع) رو به دو مرد جوان کرد و گفت: «مشکل شما چیست؟»
یکی از آنها شروع کرد به گریه کردن و گفت: «مدتی پیش، پدرم از دنیا رفت. او مردی ثروتمند و نیکوکار بود. چند غلام و خدمتکار هم داشت که در کارها به ما کمک میکردند. پدر هم مزد خوبی به آنها میداد. جناب قاضی! این آقایی که روبهرویتان نشسته یکی از خدمتکاران ماست. تا پدر زنده بود از او فرمان میبرد. حالا که پدر از دنیا رفته، او برای تصاحب ثروت پدر، خود را یکی از وارثان میداند.»
حضرت علی (ع) به جوان دوم گفت: «آیا سخنان مرد را قبول داری؟»…
در این پادکست، داستانی از مرتضی هوشمند میشنوید که در شمارۀ ۳۷۴ (اردیبهشت ۱۴۰۰) ماهنامۀ سلام بچهها به چاپ رسید.
گوینده و سازندۀ این پادکست، المیرا شاهان است.