حال خدیجه(س) خوب نبود. لحظهی موعود فرا رسیده و چیزی تا به دنیا آمدن فاطمه نمانده بود. چندروز پیش پیکی به سوی چند نفر از زنان قریش فرستاده بود و آنها را از وضع خود باخبر کرده بود. گفته بود که کودکی در شکم دارد و قرار است که همین روزها به دنیا بیاید. از آنها خواسته بود که به خانهی او رفت و آمد کنند و به کمکش بپردازند؛ اما زنان بیعاطفهی قریش، مدتها بود که او را طرد کرده بودند. مدتها بود که دیگر او را از خود نمیدانستند؛ از همان زمانی که مهر محمد به دلش افتاد…
در این پادکست، داستانی از معصومه اجلی میشنوید که در شمارۀ ۳۷۲ (بهمن و اسفند ۹۹) ماهنامۀ سلام بچهها به چاپ رسید.
گوینده و سازندۀ این پادکست، المیرا شاهان است.