تاثیرات موبایل بر شنوایی و تمرکز پذیری افراد

گوشی‌ها صدای من را تایپ کردند!

نیلوفر بختیاری | نشسته بودم در اتاق پذیرایی اما همزمان در یک جلسۀ کاری هم حضور داشتم. شاید هرکس نداند با خودش فکر کند اهل طی‌الارض و کرامت هستم. نمی‌دانم شاید اینترنت هم نوعی طی‌الارض باشد. اگر نه راه دور نمی‌روم؛ بیست سال پیش کجا از این خبرها بود؟ گوشی‌های موبایل امروزه دارند همه کار می‌کنند. این اواخر هم که نرم‌افزار محبوب تلگرام، دوست و دشمن را کنار هم جمع کرده؛ تا به وقتش هم به کارشان برسند هم به تفریح و هم در وقت‌های اضافه لایکی کنند و ابراز علاقه و تنفری. حتی همین حالا که دارم این یادداشت را می‌نویسم در واقع به جای استفاده از لپ تاپ یا کامپیوتر، در حال استفاده از گوشی موبایلم هستم.
در اتاق پذیرایی نشسته بودم و صدای اطرافیان را می‌شنیدم اما شبیه صداهای کوچه و خیابان همه چیز برایم خنثی بود. می‌فهمیدم مادر بشقاب میوه را جلویم گذاشت اما حتی چشم‌هایم از تمرکز روی هر نقطه دیگری غیر از صفحه نمایش گوشی سیاهی می‌رفت. دهانم خشک شده بود و چشم‌هایم می‌سوخت. جلسه کاری زیاد طول کشیده بود. مادرم چند بار صدایم کرده بود و نشنیده بودم. پرسید آن تو چه خبر است که نه چای میخورم نه میوه و نه حتی حواسم به سریال است؟ و من فقط سر تکان دادم و گفتم: «الان… یک لحظه صبر کن مادر. واجب است!»
انگار گوشی‌های موبایل آمدند تا لحظات استراحت، قربانی کار شوند و ساعات کار بازیچۀ تفریح. خواب را با وسوسۀ بیدار ماندن پراندند تا چک کردن پیام‌ها با آخرین توان پلک‌هایت ادامه پیدا کند. گوشی‌ها آمدند تا گوش‌هایت را ببندند و گوش دادن را تبدیل کنند به شنیدن صدایی مبهم که هرگز در یاد نمی‌ماند. این روزها جوان‌ها و حتی میانسالان و برخی سالمندان نیمی از حرف‌ها را در گوشی‌هاشان می‌زنند و می‌شنوند. گوشی‌ها به ما تایپ کردن را یاد می‌دهند و حتی بریده بریده صوت فرستادن را. گوشی‌ها می‌خواهند قلب‌ها، گل‌ها و لبخندهای آدمکی نشانه‌های ابراز احساسات ما باشند؛ حتی شده تصنعی و قراردادی. یک قلب در مقابل یک قلب و یک لبخند در مقابل یک لبخند. مهم هم نیست اگر وقتی داری برای دوستت علامت لبخند و از خنده غش کردن را می‌فرستی صورتت مات و بی عکس‌العمل باشد و چشمان بی‌فروغت به نقطه‌ای نامعلوم از صفحه گوشی خیره شود. می‌شود حتی چیزی تایپ نکرد و از همین شکلک‌ها فرستاد. میشود عکس‌های سلفی زیبا را در اینستاگرام و فیسبوک با دیگران شریک شد. عکسهایی که زرق و برقشان حتی خودمان را هم شگفت زده می‌کند. می‌شود مثل روشنفکرها حرف زد و پست گذاشت. اما باید قانون لایک را رعایت کرد. یک لایک در برابر یک لایک. اینجا حرف‌های ما تایپ می‌شوند و حال و احوال‌پرسی ها و درددل‌هایمان هم. پس گوش مفت چندان به کار نمی‌آید. اینجا باید چشم مفت گذاشت. شاید برای همین است که وقتی پدر می‌نشیند و از کارش می‌گوید یا وقتی سر درددل مادر باز می‌شود، شنیدنش برای آدم انقدرها سخت است که با خود می‌گوید نسل آن‌ها چقدر حرف برای گفتن دارند. گاهی حتی سخت است حرف‌های خواهر یا برادر هم سن‌ات را گوش کنی. ذهن نسل جدید مثل کامپیوتری است که حافظه‌اش پر شده. جا دادن اطلاعات جدید فقط زمانی ممکن است که کمی از حجم حافظه را خالی کنی؛ ولی فرصت خالی شدن و استراحت ذهنی برای این نسل به این راحتی‌ها پیش نمی‌آید. وقتی کسی دارد در آن واحد با دوست و همکارش حرف می‌زند، از طرفی شامش را می‌خورد، همزمان باید هرچند لحظه یکبار صحبت‌های پدرش را هم با سر تصدیق کند و تازه حواسش به پیام‌های خوانده نشده‌اش هم هست، دیگر به این فکر نمی‌کند که ساعت چند است و وقت خوابش گذشته و پدر از سر تکان دادن‌هایش دلخور شده، شامش از دهان افتاده و تازه هنوز جواب خیلی از پیام‌هایش را هم نداده است. من از نسلی هستم که نیمی از حرف‌هایش را به جای آن‌که بگوید، می‌نویسد؛ و بیشتر دیدارهای دوستانه‌اش از نوع دیدارهای تلگرامی‌ست.
بدم نمی‌آمد از دوره و زمانه‌ای دیگر بودم. خیلی دلم می‌خواست به جای شنیدن صدای صفحه کیبورد لمسی موبایل که قرار است صدای من را تایپ کند، دهان باز کنم و حرف بزنم. خیلی دوست داشتم به جای لایک کردن تک بیت‌های حافظ، تفال پدر را با صدای خودش بشنوم؛ و نه تنها شب یلدا را، که همه شب‌های زندگی‌ام را در جمع خانواده بگذرانم. چه کنم که گوش من و امثال من دارد به صدایی شبیه به سکوت و فراموشی عادت می‌کند و پلک‌هایم طبق عادت باید قبل از خواب با نور صفحه گوشی سنگین شود. دوست دارم یک روز صبح بیدار شوم و ببینم جای موبایل در کنارم یک ساعت کوکی گذاشته‌ام که از همان اولِ صبح زنگش وسوسه‌ام نکند که پیام‌های گوشی‌ام را چک کنم. دوست دارم با صدای زنگ گوش‌خراش ساعت مادربزرگ بیدار شوم و زیر لب زمزمه کنم خداحافظ تکنولوژی … !

این مطلب در زمستان ۱۳۹۶ به سفارش موسسۀ مطبوعه تهیه و منتشر شد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved