بررسی چگونگی تغییر در روابط اعضای خانواده و ارتباط آن با جایگزینی فرزندسالاری به جای پدرسالاری

تکیه بر جای بزرگان!

ماندانا بخشی: «ما وقتی بچه بودیم، جرئت نداشتیم پامون رو جلوی بابامون دراز کنیم…» این جمله‌ای‌ست که احتمالا همۀ ما آن را بارها از زبان پدر و مادر یا بزرگترهای خود شنیده‌ایم. با شنیدن این جمله، ناخودآگاه، ذهن ما به سمت سال‌های گذشته می‌رود. به زمانی که پدر، قدرت مطلق خانه بود و اطاعت از او از هر چیزی واجب‌تر. در خانواده‌های قدیمی، پدر حرف اول و آخر را می‌زد و مادر حتی اگر در جایگاه مشورت هم قرار می‌گرفت، در نهایت پدر، مسئولِ تصمیم‌گیری‌های مهم خانواده بود. در چنین فضایی، فرزندان خانواده نیز به‌شدت از پدر حساب می‌بردند. جملۀ “جرئت نداشتیم پایمان را جلوی پدر دراز کنیم” نیز کنایه‌ای از همین وضعیت است، یعنی حضور پدر در خانواده حتی روی کوچک‌ترین رفتار تک‌تک اعضا اثر داشت و آن‌ها مواظب بودند که مبادا در حضور او رفتاری بروز دهند که موجب بی‌احترامی شود.
پدر و مادرهای امروزی معمولا این جمله را در واکنشی تعجب‌آمیز نسبت به رفتارهای فرزندان امروزی – در قیاس با نسل‌های گذشته – به زبان می‌آورند؛ فرزندانی که با گذشت سال‌ها و تغییر روزگار، دیگر شباهتی به کودکی خود آن‌ها در سال‌های گذشته ندارند. به قول معروف، گویی دوره و زمانه عوض شده است! حالا دیگر فرزندان، نه‌تنها پای‌شان را جلوی پدر دراز می‌کنند، بلکه به‌راحتی با او حرف می‌زنند، درخواست‌هایشان را می‌گویند و البته توقعات خاص خودشان را دارند. همچنین بسیاری از آن‌ها امور و تصمیمات مختلف زندگی‌شان را بدون التماس برای کسب اجازه از پدر و گاهی حتی بدون آگاهی او پیش می‌برند.
البته در جامعۀ امروز، هیچ‌یک از این رفتارها، بی‌احترامی و یا حرمت‌شکنی محسوب نمی‌شود. بلکه این مسئله طبیعت جامعۀ فعلی است و حالا دیگر، اگر کسی از پدرش بترسد و بیش از حد حساب ببرد، جای تعجب دارد و حتی باید به دنبال دلایل آن گشت!
اما واقعا چه اتفاقی افتاده است؟ خانواده‌های امروزی نسبت به خانواده‌های پنجاه سال قبل چه تغییری کرده‌اند که حالا آن پدر مقتدر که کسی روی حرفش حرف نمی‌زد، جایش را به پدر آرام و کم ادعایی داده که خودش در بسیاری از مواقع، حرف آخر را به فرزندش می‌سپارد؟ چه تغییری در خانواده‌ها رخ داده که آن پدر که همیشه بهترین غذا، بالاترین جا و … به او تعلق داشت، حالا این‌ها را به فرزندش می‌دهد؟ قطعا تغییرات حاصل در خانواده‌های امروز نسبت به خانواده‌های دیروز متاثر از فضای کلی جامعه و تحولاتش بوده و پابه‌پای آن جلو آمده است. پیشرفت‌ها و تحولات و اختراعات و … در سال‌های اخیر نسبت به سال‌های پیش از آن به قدری زیاد بوده که به یکباره قواعد زندگی گذشته را – که بیش از صدها سال با کمترین تغییرات از نسلی به نسل بعد منتقل شده – در هم شکسته و ناگهان قواعد جدیدی به وجود آورده است؛ قواعدی که هر کس برای زندگی بهتر و بهره‌مندی از نتایج پیشرفت‌ها، راهی جز تطابق با آن‌ها ندارد. این چیزی‌ست که پدرهای نسل جدید هم آن را دریافت کرده‌اند. پدرهای نسل جدید دیگر مانند پدرهای قدیمی نیستند که همواره و به واسطۀ تجربۀ بیشتر و موی سفید، جلوتر از فرزندانشان محسوب شوند. امروز، پدر خانوادۀ جدید به‌روشنی می‌بیند که فرزندش هم می‌تواند از منظرهای مختلف (هوش اجتماعی، تحصیلات، آگاهی از کارکرد ابزارهای مختلف الکترونیکی و … ) از او جلوتر باشد. شاید همین آگاهی است که او را به‌سوی پذیرش و تطابق سوق داده است. هر چند احترام به پدر و شخصیت او همواره حفظ می‌شود، اما این پدر، دیگر آن بزرگِ همه فن حریفی نیست که روزی تمام مسئولیت‌های مهم را – به واسطۀ تجربه و جایگاهش – بر عهده داشت. سرعت تولید اطلاعات در دنیای امروز به حدی بالاست که او دیگر نمی‌تواند همه چیز را بهتر از فرزندش بداند و حتی به او آموزش دهد. او به وضوح می‌بیند که نوع زندگی و ارتباطات فرزندانش، دگرگون شده و بنابراین – با وجودِ داشتن نقش ارشادی – دیگر نمی‌تواند تصمیم‌گیرندۀ مطلق زندگی فرزندان یا حتی امور کلی خانواده باشد.
تغییر نقش و عملکرد مادر در محیط خانواده، عامل دیگر ایجاد تفاوت در میان خانواده‌های امروز با دیروز – و در نتیجه رفتن از پدرسالاری به سوی فرزندسالاری – است. در جامعۀ جدید، با فعال‌تر شدن زنان و بالا رفتن مشارکت شغلی آن‌ها، از بین رفتن اهمیت قدرت جسمانی، توجه به مهارت‌های دیگر و … ، نقش مادرها نیز در خانواده نسبت به گذشته بسیار پررنگ‌تر شده است. آن‌ها دیگر مانند زنان چندین دهۀ قبل که حرف همسر خود را بی هیچ پرسشی می‌پذیرفتند، نیستند. آن‌ها می‌دانند که همسرشان هم می‌تواند اشتباه کند و بنابراین برای حل هر مسئله‌ای، مشورت لازم است. بنابراین می‌خواهند که نظر خود را نیز مطرح کنند و در امور خانواده مشارکت داشته باشند. می‌توان گفت که همین مشارکت بیشتر مادران، به تحول نقش و کارکرد فرزندان در محیط خانواده نیز کمک کرده و به آنان اعتماد به نفس کافی و همچنین فضای لازم برای دخالت در امور مختلف خانه را داده است.
از دیگر تحولات خانواده‌ها نسبت به گذشته که منجر به پس زدن پدرسالاری شد، تغییر در تعداد فرزندان و جمعیت کلی خانواده است. در خانواده‌های قدیمی، با وجود تعداد زیاد فرزندان، در اکثر موارد امکان ایجاد یک رابطۀ صمیمی و نزدیک میان پدر و تک‌تک فرزندانش از بین می‌رفت. در نتیجه، روابط میان اعضا، شکل رسمی‌تری به خود می‌گرفت. در خانواده‌های امروزی اما، تعداد کم فرزندان باعث شکل‌گیری فردیت و استقلال بیشتری در آن‌ها شده، و بنابراین فرزندان امروزی به مراتب حق بیشتری برای اظهار نظر برای خود قائل هستند. آن‌ها توجه را حق خود دانسته و آن را از والدین انتظار دارند. همچنین، پدر و مادر نیز، به‌طور طبیعی برای تعداد کم فرزندان، وقت و انرژی بیشتری دارند. این وقت و انرژی بیشتر، به رابطه‌ای نزدیک‌تر و صمیمی‌تر می‌انجامد که در آن مرزهای رسمیت میان والدین و فرزند از بین رفته‌اند. در چنین شرایطی، همه به‌راحتی گفتگو می‌کنند و دیگر کسی از گفتن خواسته‌هایش شرم ندارد.
حرکت از پدرسالاری به فرزندسالاری در خانواده‌ها به دلایل مختلف اکنون در حال رخ دادن است. خوب است بدانیم که این حرکت، باید در راستای دادن حق اظهار نظر به فرزندان و ایجاد فضای همدلی و مشارکت در محیط خانواده باشد، نه در جهت کمرنگ کردن نقش پدرها (و مادرها). چرا که در یک خانوادۀ سالم، والدین باید در کنار فرزندشان حضور داشته و مسیر نامعلوم آینده را با راهنمایی‌های خود برایشان روشن نمایند. آن‌ها راه را نشان می‌دهند و در نهایت این فرزندان هستند که با بهره‌گیری از تجربیات ارزشمند والدین، بهترین تصمیم را گرفته و راه را به درستی طی می‌کنند.

این مطلب، در تابستان ۱۳۹۵، به سفارش موسسۀ مطبوعه به رشتۀ تحریر درآمده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved