چون شب دویست و سی‌ و چهارم برآمد

 

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! ملکه مرجانه کنیزکان را فرمود شراب حاضر آوردند. با اسعد به باده‌گساری مشغول شد و محبت اسعد در دل ملکه جای گرفت و قدح به اسعد همی پیمود تا این‌که …

ادامۀ قصه را گوش کنید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved