چون شب دویست و هجدهم برآمد

 

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! حیات‌النفوس مکتوب به خادم داده فرمود که به ملک‌امجدش برساند. خادم روان شد ولی نمی‌دانست که در غیب از بحر او چه آماده گشته…

ادامۀ قصه را گوش کنید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved