چون شب یکصد و شصت و هشتم برآمد

 

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! گوهری گفت: ناگاه زنی دست مرا بگرفت و چون نیک نظر کردم دیدم کنیز شمس‌النهار است؛ ولی بسی شکسته‌خاطر و پریشان‌حال. چون یکدیگر را بشناختیم هردو گریان گشتیم، تا خانه بیامدیم. پس به او گفتم: دانستی که علی‌بن‌بکار را کار چگونه شد؟ …

ادامۀ قصه را گوش کنید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved