به دیوار چسبیدهام، جرئت ندارم بیرون بیایم. طوری قلبم میزند که حس میکنم دارد از سینهام بیرون میپرد. از خانه تا اینجا که به خیر گذشت، خدا کند تا امام را میبینم و از شهر فرار میکنم، کسی من را نبیند.
– خدایا کمکم کن!
آرام سرم را میچرخانم تا ببینم توی کوچه کسی نباشد. جلوی خانهی امام خلوت است، تا خانه میدوم. آنقدر ترسیدهام که بدون در زدن، میدوم توی خانه و در را میبندم.
– چه خوب که درِ خونهی امام هادی به روی همه بازه!
در این پادکست، داستانی از سیده لیلا موسوی خلخالی میشنوید که در شمارۀ ۳۷۲ (بهمن و اسفند ۹۹) ماهنامۀ سلام بچهها به چاپ رسید.
گوینده و سازندۀ این پادکست، المیرا شاهان است.