حاکم در قصرش نشسته بود و داشت با مهمان محترمی که از پیش حاکم ولایت همسایه آمده بود، حرف میزد. نوکرها برایشان شربت و شیرینی آورده بودند و منتظر بودند که جناب حاکم دستور ناهار را بدهند. میدانستند که وقتی از طرف حاکمان دیگر، پیکی برای جناب حاکم بیاید، حتماً ناهار نگهش میدارد و بهترین غذاها را به او میدهد. حاکم همینطور گوش سپرده بود به حرفهای پیک محترم که یکدفعه سروصدایی از بیرون به گوششان خورد...
در این پادکست، داستانی از سید سعید هاشمی میشنوید که در شمارۀ ۳۷۲ (بهمن و اسفند ۹۹) ماهنامۀ سلام بچهها به چاپ رسید.
گوینده و سازندۀ این پادکست، المیرا شاهان است.