بانوان معلمی که به مناطق جنگی می رفتند تا به دانش آموزان درس بدهند

بابا، جان داد!

مهدیه موسی زاده | جنگ؛ کلمه ای که اگر چه ما را در ابتدا به یاد کشته شدن انسان ها و خرابی شهرها و خسارات مادی می اندازد، اما در واقع تبعات معنوی اش بسیار بیشتر از خسارات مادی آن است. همان طور که در جنگ تحمیلی شاهد شهادت انسان های بسیار و خسارات مادی فراوان بودیم، اما پرداختن به بعد معنوی-فرهنگی آن و شناخت افرادی که در جهت رفع کمبود های فرهنگی آن زمان تلاش فراوانی می کردند، ارزش ویژه ای دارد.
شروع جنگ و تعطیلی مدارس، شهادت معلم ها، رفتن دانش آموزان به جبهه ها، خالی شدن کلاس های درس و بسیاری از مشکلات دیگر سبب شد تا وضعیت تعلیم و تعلم و میزان سواد، در معرض خطر قرار بگیرد. همین نگرانی ها باعث شد تا برخی سازمان ها و تشکل ها به فکر بیفتند تا با اعزام نیروهای متعهد و متخصص در زمینه ی تعلیم و آموزش به مناطق جنگ زده و جبهه ها، از تبعات تعطیلی مدارس در برخی شهر ها و عدم حضور بسیاری از دانش آموزان در مدارس ، جلوگیری کنند. در جبهه ها وظیفه ی این کار بر عهده ی مردان با اخلاصی بوده که گاه خود معلم بوده اند و گاه تنها آن چه که می دانستند را به دیگران آموزش می دادند. اما در پشت جبهه ها، این وظیفه علاوه بر دوش مردان بر دوش بانوان نیز بوده است. بانوان معلمی که با وجود خطرات فراوانی که در شهر های جنگ زده وجود داشت، ایثارگرانه به آن مناطق اعزام می شدند تا به دانش آموزان و افراد کم سواد، تعلیم و آموزش دهند. از جمله تشکل ها و سازمان های فعال در این کار، بنیاد امور مهاجرین جنگ تحمیلی استان باختران (کرمانشاه)، نیروهای بسیج خود جوش فعال در پشت جبهه ها، ستاد کمک رسانی انجمن اسلامی معلمان ایران بودند. از آن جایی که برخی شهر ها به دلیل بمباران های فراوان به طور کامل تخلیه شده بودند –نظیر سوسنگرد- و در نتیجه باید این افراد هم روحیه ی از دست رفته ی ناشی از مهاجرت به شهر های دیگر را باز می یافتند و هم فرزندانشان تحت تعلیم و تربیت قرار میگرفتند. همه ی این ها سبب شد بانوان معلم به صورت داوطلبانه و با همکاری سازمان ها و تشکل های مذکور، خواستار اعزام به این مناطق شوند. معلم هایی که در مناطق جنگی کلاس برگزار می کردند باید علاوه بر ایجاد انگیزه و تقویت روحیه ی دانش آموزان، مادران آن ها را نیز به سطحی از آرامش می رساندند تا بتوانند وضع موجود و نبود امکانات ناشی از خسارات جنگ را تحمل کرده تا روحیه فرزندانشان در اثر وضعیت های نامساعد تحت تاثیر کمتری قرار بگیرد.
معلم ها، با دانش آموزانی روبرو بودند که هم طالب یادگیری بودند و هم هیچ امکاناتی برای کسب علم نداشتند. برای مثال ساکنان شهر سوسنگرد که در اوایل شروع جنگ سقوط کرده بود، از این شهر مهاجرت کرده و زیر نظر بنیاد امور مهاجرین جنگ تحمیلی در شهرک ابوذر اسکان داده شدند. دانش آموزان، هر کدام در مقاطع تحصیلی متفاوتی بودند و هیچ وسیله ی آموزشی اعم از کتاب، دفتر، مداد و غیره به همراه نداشتند. چرا که وسایلشان را در خانه هایشان جا گذاشته بودند و فقط جانشان را از زیر بمباران های بی رحمانه ی عراق نجات داده بودند یا در خانه های بمباران شده همه ی وسیله هایشان سوخته بود …
علاوه بر کمک های مردمی که همواره در طول مدت جنگ برخی مناطق را در بر می گرفت، گاه خود معلم ها از جان و دل برای دانش آموزانشان هر وسیله ای که می توانستند را فراهم می کردند. مداد، دفتر، کاغذ های اضافه و وسیله های دیگر از جمله اقلامی بود که در دوره های اعزام سی روزه ی معلمان به مناطق جنگی به بیشتر دانش آموزان داده می شد.
معلم ها معمولا در خانه هایی که نزدیک به همه ی افراد ساکن در یک منطقه بود کلاس هایشان را برگزار می کردند و در برخی مناطق هم که مردم در چادر زندگی می کردند، کلاس های درس در یکی از چادرها برگزار می شد. معلم ابتدا با همه ی دانش آموزان برخوردی صمیمی می کرد و سپس بعد از بررسی مقاطع دانش آموزان، یا به صورت گروهی به عده ای درس می داد و بعد به سراغ مقطع دیگری می رفت و یا اگر پراکندگی مقاطع زیاد بود مجبور می شد فرد به فرد، به آن ها آموزش بدهد.
در این میان گاهی بانوان معلم در حد وسع خودشان به سوالات دینی مادران نیز پاسخ می دادند. به درد و دل هایشان گوش می دادند و همدردی می کردند و علاوه بر همه ی این ها، سعی می کردند سطح کلی سواد آنان را نیز بسنجند تا بتوانند در حد توان و وقتی که در اختیار دارند بر معلومات آن ها نیز بیفزایند و از همه مهم تر روحیه ی آن ها را تقویت کنند. به راستی وظیفه ی بسیار سختی بر دوش معلمانی که به مناطق جنگی جنوب کشور اعزام می شدند نهاده شده بود. عرب زبان بودن ساکنان برخی مناطق بر سختی کار می افزود. چرا که بانوان معلمی که تحت دوره های سی روزه به آن مناطق اعزام می شدند از شهرهای مختلف ایران بودند و لزوما بر زبان عربی، تسلط کافی نداشتند. اگر چه جنس مشکلات با هم فرق داشت و تعدادشان زیاد بود، اما عشقی که در وجود معلم ها بود، باعث می شد که در برابر کار بزرگ معلم ها که انبیاگونه به تعلیم و تعلم می پرداختند همه ی این مشکلات کم رنگ جلوه کنند.
اگرچه وقتی نام معلم می آید، همه یاد فداکاری ها و ایثار معلمانمان در سر کلاس ها می افتیم، اما دانستن اینکه در برهه ای از زمان معلم ها خود به دنبال دانش آموزان می رفتند و کلاس درس تشکیل می دادند، و حتی وسیله های ضروری آن ها را خودشان خریداری می کردند، نشان از جایگاه بسیار متفاوت تر این معلمان در حوزه ی تحصیل و آموزش است. بانوان معلم به دلیل احساسات و عواطف مادرانه شان نه تنها به عنوان یک معلم در همه ی برهه های زندگی ما حضور داشته اند که نقش مادر دوم را در زندگی افراد بازی می کردند و چه سعادتی بالاتر از اینکه شغلشان شغل انبیا و نامشان هم نام کسانی ست که بهشت زیر پایشان خواهد بود.

منبع: دریا/ هرمزگان

این مطلب، در تابستان ۱۳۹۳، به سفارش موسسۀ مطبوعه به رشتۀ تحریر درآمده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved