گفتگو با اکبر براتی دربارۀ وضعیت آشوب های منطقه ای قومیتی دوسال آغاز انقلاب

مثلث جاسوسی امنیتی علیه انقلاب اسلامی

محمدجواد شادانلو | تاریخ سی و پنج ساله انقلاب اسلامی شاهد وقایع گوناگون و سختی بوده است که هر کدام از آنها برای براندازی یک نظام نو پا کافی است؛ ترور، آشوب طلبی، جنگ و… . اما انقلاب اسلامی همیشه با دو بال امام و امت به سلامت از آتش فتنه ها عبور کرده است. برای بررسی تاریخ قریب به دو سال ابتدای انقلاب که به دلیل سرعت و گستردگی حوادث نیازمند سال ها تحقیق و مطالعه است به سراغ اکبر براتی از اعضای گروه توحیدی صف در کنار شهید محمد بروجردی رفته ایم، وی پس از انقلاب هم از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب و بعدها سپاه منطقه 7 کشوری در استان های کردستان، کرمانشاه، ایلام و آذربایجان غربی بوده است، وی از سال های پیش از انقلاب مطالعات زیادی درباره گروههای سیاسی داخلی و انقلاب های معاصر داشته است و بعد از انقلاب نیز به دلیل حضور در مسئولیت های اطلاعاتی اشراف جالبی بر گروه های معاند دارد.

برای بررسی آشوب های قومی منطقه ای پس از انقلاب به عنوان اولین سوال، بفرمایید به غیر از بحث های گروه های سیاسی مبارز پیش از انقلاب مانند مجاهدین خلق و چریک های فدایی خلق که پس از انقلاب خواستار سهم در قدرت و بر کرسی نشاندن آرا خود بودند، اولین جرقه های مخالفت با انقلاب تازه پیروز شده ی اسلامی چگونه شکل گرفت؟
برای جواب به این سوال باید به کمی قبل از انقلاب برگردیم. آقای بازرگان نقل می کند که من در سال های قبل از انقلاب از سفیر آمریکا پرسیدم که شاه که خیلی ضعیف است؛ شما چرا به او امید بسته اید و سفیر آمریکا در جواب گفت بایستی آلترناتیو (جانشینی) برای او پیدا کنیم که الان نداریم، این حرف را برخی سند کرده اند که پیروزی این انقلاب همان آلترناتیو مورد بحث است و نتیجه گیری می کنند که آمریکا هر وقت بخواهد هرکاری می تواند بکند و بر اساس این فرض واهی می خواهند اصل انقلاب را لکه دار کنند، خوشبختانه در خاطرات مقامات آن زمان کاخ سفید، مشخص است که آن ها غافل گیر شده اند، اما بعد از این غافل گیری بر اساس اسناد و تحلیل خودم آمریکا امیدهایی داشت که مطمئن بود این امیدها انقلاب را به سوی اهدافش منحرف خواهد کرد و منافعش را تامین خواهد نمود. برای مثال هنوز انقلاب پیروز نشده بود که حضرت امام (ره)، بازرگان را به عنوان نخست وزیر دوران انتقالی معرفی کردند، بلافاصله برژینسکی که برای بازدید به منطقه آمده و در یکی از کشورهای خلیج فارس حضور دارد، وقتی از او می پرسند با توجه به انقلاب ایران و شخصیت رهبر آن که سازشکار نیست و با توجه به اینکه شاه حافظ منافع آمریکا بوده است، تحلیل شما از این انقلاب چیست؟ او در جواب می گوید با توجه به اولین انتخاب رهبر انقلاب، ما امیدوار شدیم که تا شش ماه آینده، تمام منافعمان مثل قبل تامین شود.

یعنی انتخاب بازرگان باعث امیدواری آمریکا به حفظ منافعش شده بود؟
این یکی از امیدواری های آمریکا بود. اعضای دولت موقت از نهضت آزادی بودند، یعنی بچه مسلمان هایی که برخی از آن ها از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و اروپا بوده اند و افراد خوش نامی هستند، اما نسبت به فرهنگ غربی به ویژه آمریکایی خوشبین اند، از این نکته هم بگذریم که سیا برخی افراد را به این گروه نفوذ داده است، این یک امیدواری برای آمریکا است که این افراد بر سر کار بیایند. از آن طرف شما ببینید رهبری ایران چقدر دقیق مسائل را تحلیل می کند و کسی را به عنوان نخست وزیر معرفی می کند که در حکمش می گوید شما بدون ارتباطات حزبی، دولت را تشکیل دهید و از طرفی هم برژینسکی و هم پیمانان آمریکا در حال بررسی تشکیل نیروی واکنش سریع در عربستان هستند؛ نیروی صد هزار نفره برای اینکه اگر ایران از دست رفت آن ها در بقیه کشورها بتوانند سریع عکس العمل نشان دهند.

این موارد که ذکر کردید چه ارتباطی با آشوب هایی مثلا در کردستان و خوزستان دارد؟
ما نمی توانیم جریانات قومی و منطقه ای و مذهبی و گروهک ها را از جریان دشمنی غرب و شرق نسبت به انقلاب ایران جدا کنیم، در واقع غرب و شرق از این موقعیت ها و زمینه های فرهنگی، مذهبی و قومیتی سواستفاده می کنند و آنها را تحریک می کنند. کافیست در یک جریانی مانند خلق عرب دو نفر فرد وابسته را از قبل داشته باشند، بقیه مردم که جاسوس نیستند، فکر می کنند که این آقایان می خواهند منافع خلق عرب را پیگیری کنند، در خلق بلوچ همین اتفاق افتاد و گروهک های کوچک زیادی از دل این ها در آمدند، در گنبد و خلق ترکمن هم همین اتفاق افتاد و در کردستان هم همینطور، منتها در یک جاهایی جریانات سیاسی ریشه داری وجود دارند که از آزادی های بعد از انقلاب فرصت تنفس و فرصت حداکثر سواستفاده از امکانات سیاسی و نظامی به دست آمده در انقلاب پیدا کردند و هم از ارتباطاتی که دیگران با آن ها برقرار کردند.

شما از سال 1359 در کردستان مشغول کار اطلاعاتی بودید، تحلیل تان از قضایای این منطقه هم بر همین پایه استوار است؟
بدون شک قضایای کردستان قضایایی آمریکایی – انگلیسی بود، ولی تمام بار مالی و آموزشی تروریست ها بر عهده موساد بود و موساد از آن زمان در کردستان عراق شروع به پایگاه سازی کردم. ولی چون فعالیت های داخل مرز ما فعالیت هایی نظامی بود و برای آن ها کار سختی بود به کار اطلاعاتی و مخبر سازی تن دادند که این قضیه هنوز ادامه دارد، یعنی امروز که می بینم آمریکا به داعش می گوید اگر به سمت اربیل بروید من به شما حمله می کنم، مگر آن ها در اربیل چه منافعی دارند؟ آمریکایی که در هر کشور دیگر به راحتی اعلام می کند تمام شهروندانش از خاک کشور مبتلا به درگیری خارج شوند، این تهدیدها فقط به دلیل حفاظت از شبکه جاسوسی اسرائیل روی ایران است که حتی حاضرند داعش را که دست پروده خودشان است را هم برای آن از بین ببرند.

این گفته که رژیم صهیونیستی سرمایه گذاری زیادی در کردستان عراق دارد یک تحلیل است یا مستند به شواهد و قرائنی است؟
کاملا مستند است. ما هم از قبل گزارش های اطلاعاتی زیادی داشتیم و هم امروز گزارش می شود که حتی افرادی که برای خرید به اربیل می روند افراد اسرائیلی را آن جا می بینند. الان مجموعه اطلاعاتی ما اشراف خیلی خوبی روی این قضایا دارد. اعلام شد پهباد جاسوسی رژیم صهیونیستی 800 کیلومتر برد پروازی دارد پس جایی در اطراف ایران به آن سرویس داده می شود، که فقط یک پایگاه جاسوسی می تواند به آن سرویس دهد، نه یک مرکز نظامی یا اقتصادی – چون آن ها با پوشش اقتصادی هم در منطقه آمده اند؛ این نقطه می تواند در اربیل باشد، ما الان نسبت به گذشته خیلی روی این مسائل اشراف داریم.

نقش گروه هایی مانند مجاهدین خلق و یا چریک های فدایی خلق در این ناامنی ها چیست؟ با توجه به اینکه چریک های فدایی از ابتدا و منافقین مخصوصا پس از قیام مسلحانه 31 خرداد 1360 در کردستان هم به صف ضد انقلاب پیوستند؟
در نزدیک های پیروزی انقلاب، ساواک به عنوان مرکز اطلاعاتی که می خواهد پایه های حکومت را حفظ کند یا برای برگشت اش اقداماتی کند، در ابتدا در سال 1357، شروع به آزادسازی گروه های چپ از زندان می کند؛ گروه های چپ اعتقادی و نه چپ سیاسی، مانند مارکسیست ها و کمونیستها. ساواک مذهبی ها را خیلی دیرتر آزاد کرد و گروهای چپ را برای سازماندهی مجدد زودتر آزاد کردند. چریک های فدایی خلق اکثریت، به تبعیت از حزب توده مواضع آرامی نسبت به جمهوری اسلامی اتخاذ و اعلام کردند ما با فعالیت سیاسی به صحنه می آییم تا مردم به ما رای بدهند، اما چریک های فدایی خلق اقلیت، از ابتدا اعلام کردند ما بودیم که شاه را کنار زدیم و مردم به صحنه آمدند، ولی روحانیت قدرت را به دست گرفته است، حالا باید روحانیت را از قدرت کنار بزنیم و اعلام نبرد مسلحانه کردند.

این انحراف در سازمانی مانند مجاهدین خلق که با داعیه مسلمانی پا به عرصه مبارزه گذاشتند چطور شکل گرفت؟
قضیه منافقین پیچیده ترین پروژه سیاسی تاریخ معاصر است، مجاهدین خلق اولیه با حسن گرایش به شرق شروع کردند. هنوز خیلی از افراد فکر می کنند که مجاهدین خلق علاقه مند به شوروی و کمونیست بودند و غربی ها در آن ها دخالت نداشتند در صورتی که این یکی از اسرار انقلاب است. در سال 1351 که مجاهدین خلق دستگیر شدند، فردی مانند مسعود رجوی که از طریق سعید محسن در دانشکده فنی تازه عضوگیری شده با مرکزیت سازمان دستگیر شده است، بعد از بازجویی همه محکوم به اعدام می شوند و فقط یک نامه از عفو بین الملل می آید که از اعدام رجوی جلوگیری کند، این نامه با تلاش کاظم رجوی برادر مسعود که از دیپلمات های ایرانی در استکهلم است ارسال می شود، شما اگر در اسناد وزات خارجه مطالعه کنید می بینید در پیش از انقلاب امکان ندارد فردی به عنوان دیپلمات به کشورهای اسکاندیناوی فرستاده شود و مامور سیا نباشد.

علت این اهمیت کشورهای اسکاندیناوی برای آمریکا چه بود؟
علت این بود که این کشورها دارای مرز مشترک با شوروی سابق بودند و آمریکا حتی مستقل از ناتو در آن پایگاه سیستم شنود داشت و نیروهایش در آنجا بودند. یعنی آمریکا در مقابل بلوک شرق، اسکاندیناوی را سنگر خودش می دانست و شما می بینید که کشورهای اسکاندیناوی بعد از جنگ جهانی دوم با حضور آمریکاست که تبدیل به کشورهای صنعتی می شوند؛ با وجود اینکه رشد جمعیتشان منفی است. با این دکترین دید آمریکا نسبت به منطقه اسکاندیناوی مشخص است و بعدها هم فارغ از این مطلب مشخص شد که کاظم رجوی عضو سیا است. این امر –جلوگیری از اعدام رجوی- از سوی کمیته مشترکی از ایتلجنس سرویس، سیا و موساد هدایت می شود، یعنی همان شبکه ای که آموزش های گوناگون ساواک را برعهده گرفتند، در طراحی این پروژه در زندان عملیات انجام دادند و رجوی را زنده نگه داشتند و بعد سال 1353 که تغییر ایدئولوژی انجام شد و گروه رنجبران شکل گرفت، اعلام کرد مارکسیسم علم مبارزه است و ایدئولوژی ماست.
بعد از این قضایا در زندان میان اعضای باقی مانده بحثی پیش می آید که چه کسی رهبری سازمان را بر عهده بگیرد و رجوی این امر را بر عهده می گیرد، در زمانی که مهندس لطف الله میثمی و عزت شاهی که خیلی ارشدتر از رجوی بودند در زندان حضور داشتند، ولی برای آن ها ادامه حیات سازمان با آیه قرآن مهم بود و برای بروز نکردن اختلافات داخلی بحثی انجام نمی دهند. سال 1357 اعلامیه بخش اسلامی سازمان مجاهدین صادر می شود. در این چند سال هر چند وقت یکبار رجوی را به بهانه بازجویی یا اینکه اطلاعات جدید رسیده، می بردند و همه پای حساب این می گذاشتند که او را برای شکنجه می برند در صورتی که افرادی که بعد از قیام مسلحانه دستگیر شدند می گفتند او مشکلی در زندان نداشت و در این روند است که گفته می شود مجید شریف واقفی می خواهد اعلام کند که این سازمان منحرف شده است و ما پیرو آیت الله خمینی هستیم، اکبری آهنگران هم که برخی از شاخه های بیرون را اداره می کند هم همینطور، رهبری رجوی را بر نمی تابد و دستور داده می شود که این ها کشته شوند و اگر نیروهای وابسته به خودشان نتوانند این کار را انجام دهند گشت عملیاتی ساواک این کار را انجام می دهد. اکبری آهنگران وقتی از زندان بیرون آمد اولین جایی که شرکت کرد جلسه قرآن بود که من در آنجا بودم، می گفت ما باید دوباره قرآن را بخوانیم و ببنیم قرآن و اسلام چه می گوید؛ نه اینکه خودمان با تئوری های مارکسیستی برداشت کنیم، او و همسرش سرور آلاد پوش بدون اینکه عملیات کنند یا سلاح حمل کنند فقط به دلیل اینکه آدمی همراهشان بود که اطلاعات را می داد و خطرناک تشخیص داده شد و ممکن بود علیه سازمان موضع بگیرد، توسط ساواک در خیابان ظهیر اسلام آن آدم را ترور کردند.

یعنی شما معتقدید یک هماهنگی میان رجوی در زندان و ساواک برای تحمیل رجوی به عنوان رهبر سازمان مجاهدین انجام شد؟
به تحلیل من همه اینها از داخل زندان هماهنگ می شد و با مدیریت آن کمیته سه جانبه اداره می شد، آموزش عملیات و بازجویی ساواک را موساد می داد و آموزش عملیات خارجی را انتلجس سرویس مانند ترور تیمسار بختیار در عراق، و آمریکا آموزش تشکیلات و بعضی عملیات اطلاعاتی را می داد. چنین تشکیلاتی وقتی می بینند که انقلاب در حال پیروزی است و آن ها کاری نمی توانند بکنند و امام با ترفندهای الهی که می داد و ارتباطی که با دل مردم داشت هم ارتش را از درون پوک کرده و هم خیلی از افسران مومن متحول شده اند و ساواک از کار افتاده، برای تامین منافعشان در آینده برنامه ریزی می کنند.

یعنی بخشی از امیدواری برژینسکی به نقش آفرینی این گروه ها و احتمالا کسب قدرت در آینده توسط آن ها یا تضعیف انقلاب مربوط می شود؟
این ابزارهای پیدا و پنهان است که به صورت سر انگشتان شرق و غرب برای انحراف یا از بین بردن انقلاب شروع به حرکت می کند تا اگر بتوانند سوار موج بشوند و قدرت را در دست بگیرند، حتی می بینیم که منافقین در انتخابات مجلس هم شرکت می کنند و اعلام می کنند ما پیرو امام هستیم و عکس امام را در تبلیغاتشان می زنند، ولی در لایه های درونی شان می بنیم که همان جریان ضد انقلابی را دنبال می کنند یعنی روزنامه مجاهد دائما علیه انقلابیون مطلب می نویسد. در کنار این در بدنه نظام مانند سپاه، اطلاعات سپاه و نخست وزیری هم نفوذ کرده بودند، به دلیل اینکه خودشان را به عنوان علاقه مندان به امام نشان می دادند. نفاق همینطور است یعنی در دل نیت دیگری و در باطن چیز دیگری است.
این جریان تا جایی جلو می آید که یکدفعه با بنی صدر هم پیمان می شود. شما اینجا چند تا حلقه مفقوده دارید؛ نمی دانید که چطور می شود که بنی صدر به سازمان اعتماد می کند و چطور می شود که سازمان به او اعتماد می کند، چون همین بنی صدری که چهارده اسفند را می آفریند در اعلام موجودیت سازمان مجاهدین انقلاب، سازمان مجاهدین خلق را به عنوان افراد انحرافی که به کمونیست ها علاقه مند بودند می کوبد، او هنوز سازمان و نقشش در برنامه ی این کمیته مشترک را نمی شناسد.

شما تحلیل خودتان درباره مجاهدین خلق را مطرح کردید، اما درباره بنی صدر درسال های اخیر بحث های زیادی وجود داشته است که برخی او را خائن و مامور حقوق بگیر سیا می دانند، نظر شما درباره اولین رئیس جمهور منتخب بعد از انقلاب چیست؟
دوستانی که از نزدیک آقای بنی صدر را در دوران بیست ساله ای که در فرانسه بود می شناختند، می گفتند او یک سفر مخفیانه به اسرائیل داشت. البته برخی معتقدند که اصلا جبهه ملی سوم که بنی صدر عضو آن بود را اسرائیل تشکیل داده است. این سفر با همراهی فردی به نام «ناصر تکمیل همایون» که گوینده رادیو اسرائیل بود و بعد از انقلاب کاندیدای مجس هم شد انجام شده است، یعنی شما ببینید چه افرادی دور انقلاب را می گیرند. افرادی که در فرانسه با او زندگی کرده اند می گویند او بسیار عاشق قدرت بود و تحلیل من این است که ماموریت داشت به شکلی حرکت کند که اگر بنا است در ایران جمهوری تشکیل شود، او رئیس جمهور شود و بعدها جوری موج سواری می کند که رئیس جمهور می شود. از طرفی جریانی مثل منافقین – به اسم اسلام – به شکلی حرکت می کند که از ابتدا حفاظت از امام در هنگام ورود به کشور را برعهده بگیرد، که شهید بهشتی اجازه نمی دهد، بعد اعلامی می کنند که ما در قدرت باشیم و دولت را به ما تحویل دهید، امام می گویند نه. اما آن ها در برخی مراکز نفوذ می کنند بعد می بینیم که برنامه شان رسیدن به قدرت است، یعنی تلاش برای محقق کردن همان جمله ای که برژینسکی می گوید ما نگران نیستیم.
از آن طرف هم می بینید که گروه های چپ که وابسته به شوروی هستند مانند حزب توده، چه با حرکت مسلحانه و چه با فعالیت سیاسی، سعی در کسب قدرت دارند، وقتی حزب توده کشف شد می بینیم که فرمانده ی نیروی دریایی ما عضو حزب توده است، یعنی اهرم های قدرت را در دست می گیرند که بتوانند امور را هدایت کنند.

این جریان های قومی که با پیشوند خلق به راه می افتد، گرایشات چپی گروه های تجزیه طلب را بازتاب می دهد؟
ظاهرا چپی هستند اما در خواسته هایشان فقط مسائل قومی منطقه ای مانند زبان و فرهنگ بومی مطرح است، کمترین خواسته آن ها خودمختاری بود و نهایتش تجزیه طلبی.

آیا می توان اموری مانند شعار انحلال ارتش که توسط چریک های فدایی خلق داده می شد یا کاهش خدمت سربازی و رفتن افراد نظامی به محل بومی خودشان که در دولت موقت به تصویب رسید و یکی از علت های جمع شدن افسران شاه دوست در کردستان شمرده می شد را در راستای تحلیل شما از سخنان برژینسکی دانست؟
این وجه تدافعی و خشن آن هاست؛ یعنی وقتی دیدند که جوری نیست که در شش ماه بتوانند به اهدافشان برسند همه ی این جریانات را سمت دادند که قدرت مرکزی را تضعیف کنند. شدیدترین شعار انحلال ارتش را منافقین می دانند. اصلا چریک های فدایی جایی در بین مردم نداشتند، ظاهر منطق بحث این بود که این ارتش در رژیم قبل آموزش دیده و ممکن است به انقلاب ضربه بزنند، در صورتی که تحلیل پشت قضیه این بود که ارتشی که شاه تربیت و امام تصرفش کرد، توسط امام علیه خود این جریانات آماده می شود. چون آن ها فکر نمی کردند که سپاه حالا حالاها سپاه شود می گفتند اینها یک عده جوان دوره ندیده انقلابی و احساسی اند که بعد چند وقت باید بروند دنبال زندگیشان، پس مواجه ما با ارتش است.
بعد هم که ارتش منحل بشود، آن ها می توانستند بسیاری از افراد ناباب ارتش را عضو گیری کنند و هم برای تشکیل یک ارتش انقلابی جدید افرادشان را داخل کنند، همانطور که در مورد سپاه این کار را کردند.

در ظاهر امر دولت موقت از نهضت آزادی راست برآمده و مجاهدین خلق از گرایشات چپی، این هماهنگی در ضربه زدن به جایگاه امام و انحراف انقلاب اسلامی چگونه بین آن ها ایجاد شده است؟
این ها نمی روند با هم جلسه بگذارند، این شعارها را خودشان انتخاب نمی کنند. این اتفاقات از سوی کمیته مشترک هدایت می شد. این ها دکترینی است که به رئوس شان دیکته می شود و آن ها این موارد را بومی سازی می کنند و امام یک تنه در مقابل این جریانات می ایستد. دولت موقت هم یکی از این جریانات است که می گوید ما با کسی جنگ نداریم سرباز می خواهیم چه کار؟ برای چی دو سال عمر جوان ها را تلف کنیم؟پس سربازی را کم کنیم تا دنیا بداند ما دنبال جنگ و صدور انقلاب از طریق نظامی نیستیم. این توجیه چقدر بومی و زیبا است؟
این کار را کردند و یک مدتی پادگان های ما خالی شد، یا گفتند سپاه لازم نیست به تجهیزات سنگین مجهز شود و کمیته های انقلاب بعد از یک مدتی باید منحل شوند. با این توجیه که برای این کارها بودجه لازم است و بیت المال حیف و میل می شود، گفتند ما حتی توان تعمیرات اف 14 را نداریم، اف 16 را می خواهیم چه کار؟ قرارداد اف 16 را یکطرفه لغو کردند و می خواستند اف 14 را هم به آمریکا پس دهند و با پول آن تراکتور بخرند که در برابر گندم ندادن آمریکا مقاومت کنیم.

شما معتقدید که در زندان حرکت مجاهدین خلق به انحراف کشیده شده است و درباره دولت موقت که از اعضای نهضت آزادی هستند و در ظاهر درباره حسن نیت آن ها شکی وجود ندارد هم در سال های پیش از انقلاب در اروپا افرادی به آن ها نفوذ داده شدند.
بله.

این ترجمه خواسته های دشمن که در داخل با شیوه های بومی پیاده می شد از طریق همین افراد نفوذی بود؟
بله. اصلا زمان دولت موقت صورت جلسات ملاقات های امیر انتظام سخنگوی دولت با مامور امنیتی سفارت آمریکا به دست بچه ها افتاد، شما در زمان تسخیر لانه جاسوسی تصویر کوهی از اسناد که پودر شده است را مشاهده می کنید، آنها چه اسنادی بود که پودر شد؟

البته بخشی از آن ها بازسازی شد.
نه خیر، پودر شده ها را می گویم که بازسازی نشد، رشته نوارهایی بازسازی شد که نرسیدند پودرشان کنند، آنقدر مدراک مهم داشتند که نرسیدند این ها را پودر کنند، پرونده منافقین کجای کار بود؟ چرا منافقین در ابتدا با این کار –تسخیر لانه جاسوسی – مخالفت کردند. می گفتند مرگ بر امپریالسیم، اما این کار باعث می شود که ما در دنیا وحشی جلوه داده شویم و این ها می خواهند انقلابیون زندان رفته را لکه دار کنند، اما بعد از مدتی که خبر به ایشان رسید که اسناد مربوط به آن ها از بین رفته از این حرکت استقبال کردند و شعار دادند: «افشا کن افشا کن». شما وقتی این ها را کنار هم می گذارید می بینید که یک برنامه بسیار مفصل از قبل از انقلاب برنامه ریزی شده که آلترناتیو هایی برای جریان اسلامی تراشیده شود، آن ها می دیدند که با امام خمینی نمی توانستند سازش کنند پس به دنبال یک سازمان مجاهدین اسلامی بودند؛ نه آن سازمانی که مارکسیست شد، یک سازمان اسلامی.
بنابراین شیخ جلال گنجه ای که بعدها معلوم شد مامور سفارت انگلیس است بعد از آزادی در سال 57 در خانه خودش کلاس آموزش عقاید اسلامی برای مجاهدین برپا می کند. کسی که ایدئولوگ آن ها شد و بعدها بسیاری از افراد به این نتیجه رسیدند که او را سفارت انگلیس آماده کرده است. ببینید سرانگشتان آن کمیته مشترکی که می گویم کم کم دیده می شود.

وضعیت امروز ما درباره ی این تهدیدات پس از گذشت 35 سال از انقلاب چگونه است؛ آیا چنین تهدیداتی هنوز پابرجاست؟
دیدیم که با این تحلیل تمام جریانات قومی، مذهبی و تجزیه طلبی ها توسط گروهک های سیاسی یا گروهک های مرده که دوباره اعلام موجودیت کردند یا گروهک های جدید مثل خلق مسلمان را باید سرانگشتان قدرت های بیگانه بدانیم. اگر فکر کنیم اینها تمام شده، اشتباه است. همه این داستان ها به لحاظ برنامه های دشمن برای انقلاب تمام نشده است. همه جاهایی که شبکه قدرت در قرن قبل و در راس آن ها انگلیسی ها بودند، جا پا برای اهداف خودشان گذاشته اند؛ به لحاظ مشکلات مرزی، رودخانه ای، اقوام و… . ولی ما هم باید برنامه داشته باشیم و هیچ وقت فکر نکنیم دشمن از ما دست برداشته است.

بررسی موردی آنچه که آشوب های قومیتی نامیده می شود نشان می دهد که حول محور زبان شکل گرفته است یعنی کردی، عربی، بلوچی و آذری و ترکمن است یعنی زبان عامل تفرقه است.
بله زبان مهم است. اما بالاخره در هر منطقه ای آدم های ناباب پیدا می شوند.

همه این ها بعد از مدتی فروکش می کند اما مساله کردستان ادامه دار است، درباره این مورد و دیدی که شهید بروجردی به مساله کردستان داشت هم اندکی صحبت کنید.
کردستان خیلی دامنه دار و شدیدتر شد؛ به دلیل اینکه راه خارجی اش وصل بود و از آن طرف هم جریان سمی صهیونیست ها بر ماجرا سوار شد و اگر اتفاقی برای کردستان نیافتاد به لطف خدا و همت جوانان رهرو راه امام (ره) بود. بروجردی یکی از سربازان نظام بود که به خطر کردستان و نقش صهیونیست ها علاوه بر نقش قدرت های غربی در آنجا به دنبال این بود که در یک مرحله با عملیات نظامی دشمن را از منطقه بیرون کنیم، منطقه را امن کنیم و بلافاصله کار فرهنگی را آغاز کنیم و برای اینکه این کار فرهنگی نتیجه دهد بایستی کار عمرانی و اقتصادی در آن جا بشود، چون رژیم های گذشته راه کنترل کردستان را در فقر دیده بودند تا آنها را فقیر نگه دارند که محتاج نان شب بشند در نتیجه مزدور آنها باشند.

این برنامه دولت پهلوی بود؟
بله. در دوره پهلوی به شدت این گونه رفتار می شد. در زمان قاجار هم وجود داشت که برخی از افراد به نهضت جنگل پیوستند و بعد از جنگ جهانی اول حزب دموکرات قدرت پیدا کرد؛ زمانی که دیدند امپراطوری عثمانی و خلافت اسلامی از بین رفته است و اگر به ایران هم فشار بیاورند شاید بتوانند خودشان را به قدرت های پیروز جنگ جهانی اول تحمیل کنند، مانند کاری که اسرائیلی ها کردند و ابتدا خود را تحمیل کردند و بعد در طول پنجاه سال طرح شان را در فلسطین اشغالی اجرا کردند و بعد از جنگ جهانی دوم به کمک انگلیس ها آن جا را گرفتند.

شاید یکی از بهانه های اسرائیل برای حضور در کردستان این باشد که قوم کرد هم مانند قوم یهود، کشور مستقل ندارد؟
بله از این موارد استفاده می کنند.

استراتژی جمهوری اسلامی برای مقابله با این حرکت خزنده و موزیانه در کردستان چه بود؟
در طول سال ها این فقر تحمیل می شد و امام اعلام کرد ما می خواهیم این را اصلاح کنیم که آن جا باید کار فرهنگی و اقتصادی توامان باشد و مردم به پرچم های دروغینی که با شعار حمایت از آن ها بلند می شود اعتماد نکنند. محمد بروجردی یکی از افرادی بود که به این دیدگاه اعتقاد داشت و هر جایی که می توانست با مردم ارتباط برقرار می کرد، با روحانیون اهل سنت رفت و آمد داشت. بقیه بچه هایی که با بروجردی ارتباط داشتند هم این چارچوب فکری را داشتند. افرادی مانند سردار ایزدی که سال ها در کردستان کار کرد نیز، همین دیدگاه را داشت.

این تجربیات جنگی در کردستان چقدر در روزهای سخت بعدی یعنی حمله ارتش بعثی به مرزهای جنوبی و غربی کشورمان مفید بود؟
از تجربیات رزم در کردستان بعدها در طول جنگ تحمیلی بسیار استفاده شد و یکی از قوی ترین تیپ ها که بعدا لشکر 27 محمد رسول الله شد هم از بچه های پاوه و مریوان شکل گرفت که در طول جنگ در بسیاری از موارد گره گشایی کرد. این یک عطیه الهی بود که بچه ها در برابر گروهک های متخاصم قرار بگیرند و آمادگی خود را بالا ببرند. همه این ناامنی ها باعث شد مردم هوشیارتر بشوند و به رهنمودهای امام بهتر عمل کنند و سازماندهی نیروهایی که مدافع انقلاب بودند جدی تر بشوند.

جمع بندی شما از سطح مواجهه سیاسی، امنیتی و نظامی سال های آغاز انقلاب چیست؟
اگر به این موارد ذکر شده توجه کنیم، می توان آشوب های قومی منطقه ای که از صبح پیروزی انقلاب آغاز شد را معنا کرد، نه صرف اینکه یک عده در گنبد می خواهند به زبان قومی منطقه ای خودشان کتاب درسی داشته باشند، در جایی که کسی هنوز قانونی ننوشته است و مخالفتی با این موضوع نکرده است. یعنی مسائل فرعی را برای آن ها اصلی کردند و پشت پرده پنجه های قدرت شرقی و غربی بودند که ایران را به آشوب کشیدند. اگر ما این پنجه های قدرت را نبینیم در تحلیلمان به اشتباه می افتیم و مثلا می گوییم کردستان و خوزستان چرا تجزیه طلبی کرد؟ وقتی قدرت های استکباری را در این تحلیل بگنجانیم می بینم که معنی پیدا می کند و آن ها هنوز هم برای تضعیف، انحراف یا براندازی تلاش می کنند. در سطح بین المللی هم همینطور. بعد از فروپاشی شوروی، این غرب است که همه ی امکانات را به دست می گیرد. لذا سی سال مسلمانان انقلابی در منطقه و شمال آفریقا در زندان به سر میبرند یا کشته می شوند، چون کشورهای منطقه از صدور انقلاب ایران می ترسند. غرب برای جلوگیری از این کار دو اقدام بزرگ به آن ها پیشنهاد می کند، اول اینکه بخشی از درآمدهایشان را در کشورشان هزینه کنند، یعنی کاری که شاه نکرد! لذا شما یکباره می بینید که ریاض و مکه و مدینه به شهرهای بزرگی با پل ها و اتوبان های بزرگ تبدیل می شوند که مردم به دلیل فقر ملی به دنبال انقلاب ایران نروند، دوم اینکه بخشی از درآمدهایشان را صرف ایجاد جریان ضد شیعی کنند؛ داعشی که شما امروز در سوریه و عراق می بینید از اروپا و آمریکا می آید، این ها از ابتدا در مدراس وهابی درس خوانده اند و آموزش دیده اند، فقط آموزش های نظامی و اطلاعاتی شان مربوط به چند سال اخیر است، یعنی نباید بگوییم آمریکا سی سال نتوانست کاری بکند یا در مقطعی در دشمنی با انقلاب سکوت کرد؛ نه! آنها یک لحظه سکوت نکردند، اما نتوانستند کاری هم انجام دهند؛ والا از هیچ دشمنی مضایقه نکردند.

منبع: بندر/ هرمزگان

این مطلب، در تابستان ۱۳۹۳، به سفارش موسسۀ مطبوعه به رشتۀ تحریر درآمده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved