گفتگو با دکتر محمدرضا شالبافان

فرزندپروری به جای فرزندسالاری

المیرا شاهان: از همین یک یا دو دهۀ پیش بود که با تغییر در سبک پرورش فرزندان و فراهم آوردنِ امکاناتی نظیر تحصیل، نقش افراد در خانواده دستخوش تغییر شد. فرزندان با بهره‌مندی از فضایی که اطلاعاتی ورای اطلاعات پدر و مادرها به ایشان منتقل می‌کرد، رفته‌رفته خود را از لحاظ دانایی در سطح بالاتری نسبت به والدین دیدند و این خود موجب شد نسل جوان زیر بار مفاهیمی مثل پدرسالاری یا مادرسالاری نرود. او برای نظر و آرای خود ارزشی برابر با نظر والدین قائل شد و فرصتی یافت که در زمینه‌های مختلف اظهار نظر و فضل کند و این موضوع پدیده‌ای را به وجود آورد که این روزها در فضای اکثر خانواده‌ها شاهد آنیم، یعنی پدیدۀ فرزندسالاری. به همین مناسبت با دکتر محمدرضا شالبافان، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم‌پزشکی ایران، روان‌پزشک در بیمارستان روان‌پزشکی ایران و همچنین روان‌پزشک در انستیتو روان‌پزشکی تهران گفتگویی ترتیب دادیم که در آن دلایل حرکت از پدرسالاری به فرزندسالاری و ویژگی‌هایی که در جوامع قدیم و جدید، عرصه را برای ایجاد هر یک از این دو فراهم آورده را برشماریم.
در ادامه گفتگوی ما را می‌خوانید:

*در علم روان‌شناسی و روان‌پزشکی، «پدر» چه جایگاهی در خانواده دارد؟ و چه چیزی موجب بروز «پدرسالاری» می‌شود؟
از نظر تاریخچه روان‌شناختی، با به دنیا آمدن هر نوزاد، شخصیت او در ارتباط با پدر و مادر شکل می‌گیرد. او کم‌کم دنیای اطرافش را می‌شناسد، با حواس و توانایی‌های خودش بیشتر آشنا می‌شود و محدودیت‌هایی که دارد را درک می‌کند. پدر و مادر با حضور در دامنۀ شناختی او، نخستین افرادی هستند که در ذهن کودک ثبت می‌شوند. به‌طور تاریخی، تقریبا توافق تمام روان‌شناس‌ها و روان‌پزشک‌های انتهای قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم بر آن است که پدر، نماد شکل‌گیری وجدان در انسان است. یعنی آن بازنمودی که انسان از پدر خود در ذهن دارد و می‌تواند ثبات، قدرتمندی، استحکام یا بالعکس باشد، در وجود او تسری پیدا می‌کند و باعث شکل‌گیری اصول، اسلوب‌ها و انضباط اجتماعی یا عدم وجود این ویژگی‌ها می‌شود. افراط در انضباط اجتماعی از او فردی می‌سازد که دچار عذاب وجدان است و نمی‌تواند از چیزی لذت ببرد، چرا که همه‌چیز را در چارچوب می‌بیند و نمی‌تواند نوآوری داشته باشد. تفریط نیز نتیجۀ سویی در بردارد. لذا پدر به‌عنوان قدرتمندترین موجود بعد از خدا از نگاه فرزند، باید بکوشد تا فردی ارضا شده از نظر روانی به جامعه تحویل دهد. اگر فرزند از پدر خود تنها ویژگی اقتدار در ذهنش ثبت شود، پدرسالاری بروز پیدا کرده است.

*کدام ویژگی‌ها در جوامع قدیم باعث ایجاد پدرسالاری شد؟
در قرن‌های پیش، اصولا تمام هویت، امکانات و اطلاعاتی که فرد داشت، حتی نام خانوادگی، از پدر به او می‌رسید. انسان‌ها آب، خاک و حتی آبروی‌شان را از پدرانشان داشتند. بنابراین به نماد مجسم این ارثیه‌ها و هویت، احترام وافری می‌گذاشتند و او را در حد قدرتی غیر قابل نفوذ بالا می‌بردند تا نشان دهند که وارث بزرگان هستند، پس انسان قابل قبولی‌اند. از طرفی دامنۀ محدود اطلاعات در گذشته و نبود کتاب و اینترنت، موجب می‌شد که انسان‌ها خیلی از آگاهی‌ها و حتی اشتباهاتی که گمان می‌کردند دانش نام دارد، از پدران خود به دست بیاورند. پدر، معلم اول و آخر آن‌ها بود و همه موظف به احترام به معلم خود بودند. در چنین اجتماعی آدم‌ها طبق سرشت خودشان پدرسالاری را پیش می‌گرفتند.

*گفتید یکی از آثارِ خانوادۀ پدرسالار، احساس عذاب وجدان در فرزندان است، جدای از این مورد پدرسالاری چه پیامدهای روانی به دنبال دارد؟
اگر بازنمود پدر در ذهن انسان پررنگ باشد، یعنی اگر پدری مدام فرزند را امر و نهی کند، حتی زمانی که نیست فرزند احساس عذاب وجدان می‌کند. یکی دیگر از مواردی که در جوامع مشکل ایجاد می‌کند این است که والدین و به‌خصوص پدرها بدون آن‌که گرما و صمیمیتی در روابط خود ایجاد کنند، اقدام به نظارت بر فرزندان کنند. حتما بارها شنیدید که بزرگ‌ترها می‌گویند: «ما جلوی پدران‌مان پایمان را دراز نمی‌کردیم»، او در جامعه‌ای زندگی می‌کرد که مثل الآن کسی دیروقت به خانه نمی‌رسید و شب‌ها همه پیش هم بودند. اما امروز اکثر افراد بیش از نیمی از روز بیرون از خانه‌اند و این مسئله اجازه نمی‌دهد او به‌خوبی از زندگی‌اش لذت ببرد. مورد دیگر، فاصلۀ جدی بین والدین است. در خانوادۀ پدرسالار به دلیل شخصیتِ خودبزرگ‌بین و مستبد پدر، اگر مشکل مالی، اخلاقی یا … در خانواده بروز پیدا کند، مادر ماجرا را از پدر پنهان می‌کند و بسیار می‌کوشد که به تنهایی به فرزندانش کمک کند. به ذهنش نمی‌رسد شاید پدر بتواند او را یاری دهد. علی‌رغم این باورها، افراد خانواده در یک بزنگاه تاریخی که پدر متوجه موضوع می‌شود، می‌بینند او آن‌قدرها که فکر می‌کردند، بداخلاق، ناملایم و خشن نیست. نمونۀ بارز فیلم معروف «پدرسالار» است که در انتها می‌بینیم آقای کشاورز همان پسر کوچکی که از خانه بیرون کرده بود، دورادور حمایت می‌کرده و مثلاً به کارفرمای پسرش پول اضافه می‌داده تا به فرزندش بدهد. بدی بزرگ جوامع و خانواده‌های پدرسالار این است که پدرها نقاب می‌زنند و واقعی نیستند. بسیاری از پدرهایی که مستبدند، خودشان عمیق‌تر از فرزندان و همسرشان زجر می‌کشند و در خلوت از خودشان بیش‌تر می‌ترسند. واقعیت این است که در سیکل معیوبی افتاده‌اند و فکر می‌کنند وظیفه‌شان این است که به استبدادشان ادامه دهند.

*در سال‌های اخیر می‌بینیم که پدرسالاری در خانواده‌ها و جوامع کمرنگ شده و پدیدۀ فرزندسالاری ظهور و بروز پیدا کرده است. چه شد که جامعه به سمت فرزندسالاری رفت؟
من با واژۀ «فرزندسالاری» موافق نیستم و فکر می‌کنم که اگر چنین اتفاقی هم افتاده به خواست فرزندان نبوده؛ چون فرزند را پدر و مادر می‌سازند. در انتهای قرن 13 شمسی سطح کلی وضعیت اقتصادی کشور ما نسبت به سایر جوامع پایین بود و ما آموزش متمرکزی نداشتیم و خیلی اوقات سیستم سنتی بر جامعه استوار بود. از صد سال پیش با تغییر در سطح جامعه، درآمد و امکان تحصیل آشنایی افراد با توانایی‌های خودشان بیش‌تر شد و حالا وقتی با پسری مواجه هستیم که تحصیلات دانشگاهی دارد و پدرش تنها خواندن و نوشتن می‌داند، نمی‌توانید انتظار داشته باشید که او تن به پدرسالاری بدهد. این به آن معنا نیست که پسر باهوش‌تر و توانمندتر از پدرش است. این مسئله با شیب تندی در سال‌ها و دهه‌های اخیر پیش آمد. کودکانی که در کودکی از پدرشان که نماد دانستن بود سوال می‌پرسیدند و پدرها هر جوابی –چه درست و چه غلط- به آن‌ها می‌دادند و حتی وقتی جوابش را نمی‌دانستند نمی‌گفتند «نمی‌دانم»، وقتی بزرگ شدند و به کتاب و اینترنت دسترسی پیدا کردند متوجه شدند پدر آن توانایی قدسی را ندارد. از طرفی، مدت‌ها در رسانه‌های رسمی کشور مطرح شد تا جایی که می‌توانیم به فرزندان‌مان برسیم. در حالی‌که فرزند باید گاهی سرخوردگی را هم تجربه کند تا بعدها با حضور در جامعه دچار آسیب‌دیدگی شدید روانی نشود. متاسفانه در کشور ما فرزندپروری خیلی لوکس و غیر کاربردی به نظر می‌آید. خیلی از خانواده‌ها بدون آن‌که اصول فرزندپروری را بدانند، فرزند می‌آورند. در حالی که دانستن اصول فرزندپروری برای تمام جوامع جزو ملزومات است؛ والدین همان‌طور که پیش از ازدواج کلاس تنظیم خانواده می‌روند باید در کلاس فرزندآوری هم شرکت کنند. اما در این باره سیستم سلامت کشور الگوی مشخصی را تعبیه نکرده. نکتۀ بعد موضوع زیاد شدن طلاق است. در جامعۀ ما به دلیل بحران تغییر فرهنگی و دوران گذار و همین‌طور طغیان مادران علیه پدران، دیگر تعریف سنتی «با لباس سپید به خانۀ بخت رفتن و با لباس سفید آمدن» اهمیت خود را از دست داده است.

*چگونه می‌شود از آثار روانی سویی که فرزندسالاری بر نظام خانواده و نظام اجتماعی دارد، کاست؟
کاهش پدرسالاری اگر منجر به این شود که پدرها و مادرها روابط دوستانه‌تری با فرزندان داشته باشند و به همدیگر و به فرزندان‌شان احترام بگذارند می‌تواند آسیب سویی نداشته باشد. اما متاسفانه اتفاقی که در جامعۀ ما و جوامع شرقی می‌افتد، این است که وقتی می‌خواهیم آسیبی را درست کنیم دقیقا روبروی آن می‌ایستیم و این موجب می‌شود که نه‌تنها آسیب از بین نمی‌رود، که ما را از چاله به چاه می‌اندازد. پدرسالاری مشکلاتی دارد و راه حل آن بی‌احترامی به پدر و نابود کردن بنیان خانواده نیست. راه این است که ما خوبی‌های ماجرا را بگیریم و بدی‌هایش را تصحیح کنیم. در روابط والدین و فرزندان دو نکته حائز اهمیت است: یکی صمیمیت در روابط والدین و فرزندان و دوم نظارت بر رفتار فرزندان توسط والدین. این دو محور بسیار مهم هستند و بهترین حالت زمانی‌ست که هردو در سطح اوج قرار داشته باشند. در این صورت سلامت روانی فرزندان هم تامین خواهد شد و در آینده کمترین میزان احتمال به بیماری‌های روان‌پزشکی در این فرزندان را شاهدیم.

*رفتار صحیح پدر و مادر با فرزند چگونه باید باشد؟
مهم‌ترین نکته این است که والدین برای آرامش خود و فرزندان‌شان باید تفاوت نسلی را باور کنند. یعنی بپذیرند خیلی از چیزهایی که برای آن‌ها ارزش بوده، برای فرزندان‌شان ارزش نیست و ممکن است در بعضی مواقع ضد ارزش هم باشد. والدین باید برای این‌که با فرزندان‌شان درگیر نشوند، اعلام صلح و دوستی کنند. انتظار ما از پدر و مادر مدیریت شرایط است؛ چرا که فرزندان نه دنیا را دیده‌اند، نه از عواقب رفتار خودشان آگاه‌اند و نه ممکن است بینش درستی نسبت به وظایف آدم‌ها در دنیا داشته باشند. واقعیت این است که خیلی اوقات ممکن است صحبت‌هایی بشنویم که: پدر یا مادر! کاری نمی‌شود کرد و این مشکل به خاطر تفاوتی‌ست که بین نسل‌ها رخ داده. شاید در موضوعی خاص، فرزند شما نتواند و نخواهد طبق میل شما رفتار کند و حق هم داشته باشد که شبیه شما نباشد. اگر در این شرایط کسی بخواهد مقاومت کند آسیب می‌بیند.

*برای بهبود روابط خانواده‌ای که امروز دچار فرزندسالاری شده چه راه حل هایی پیشنهاد می‌کنید؟
پیشنهاد اصلی این است که افراد باید ساختار و جایگاهشان را بازتعریف کنند. خانواده‌درمانی از طرف یک روان‌پزشک یا یک روانشناس بالینی می‌تواند کمک مفیدی برای خانواده باشد. یعنی گاهی اوقات نیاز به این داریم که همه قبول کنند در روابط بین فردی مشکلاتی دارند که می‌خواهند آن را حل کنند. اگر این اتفاق بیفتد افراد می‌توانند چند گام جلو بیایند و روابطی که به واسطۀ نگاه اشتباه افراد، از هم دور شده و هر کدام از آدم‌ها به جای این‌که دور هم جمع شوند، گوشه و کنار خانه هستند را باز تعریف کنند. پدر روابطش را با فرزند و همسر و مادر روابطش را با فرزند و همسرش اصلاح کند. کودکانی که در خانوادۀ پدرسالار بزرگ می‌شوند، با هر کس که می‌خواهد به آن‌ها نظم و انضباط بیاموزد مشکل دارند؛ مثل مدیر و ناظم مدرسه و مبصر کلاس. دردسر بزرگ زمانی‌ست که پسرها وارد محیط سربازی بشوند، در این حالت نمی‌توان از آن‌ها انتظار داشت که بپذیرند دوسال نظم و ترتیب را رعایت کنند. در این خانواده‌ها اگر پدر در کنار اقتدار، نق حمایت‌گر را هم ایفا می‌کرد این اتفاق نمی‌افتاد. در هر صورت پیشگیری بهتر از درمان است و خوب است که پدرها و مادرها پیش از تولد فرزند در کلاس‌ها و کارگاه‌های فرزندپروری شرکت کنند تا اگر بعدها کوچک‌ترین مشکلی در روابط‌شان احساس کردند برای خانواده‌درمانی و مشاورۀ فردی اقدام کنند تا بیش از هر چیز حس مولد بودنِ بیش‌تری داشته باشند.

این مطلب، در تابستان ۱۳۹۵، به سفارش موسسۀ مطبوعه به رشتۀ تحریر درآمده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved