یاسمن رضائیان: گاهی در خودش فرو میرود و گاهی از دیوار راست بالا میرود. یک روزهایی که از مدرسه میآید، میرود در اتاقش و ساعتها آنجا میماند. یک روزهایی هم چنان شاد و پر انرژیست که صدای اعتراض بقیه را در میآورد.
این لحظهها آشناست. حتماً در محیط اطراف همۀ ما نوجوانی زندگی میکند؛ یا عضوی از خانواده است یا یکی از آشنایان. اصلا خودمان هم روزی نوجوان بودهایم و این حالتهای متضاد را پشت سر گذاشتهایم. با این حال فراموش کردهایم دلیل این تضادها چیست.
فتانه ارجمند، کارشناس ارشد روانشناسی کودکان و نوجوانان به سوالات ما در زمینۀ نوجوانی و بلوغ پاسخ میدهد تا یادمان بیاید چطور با نوجوانمان رفتار کنیم و او را در حین گذشتن از این دوران مهم همراهی کنیم.
* بلوغ از چه زمانی شروع میشود؟
سن شروع بلوغ در دختران و پسران کمی متفاوت است. در واقع این تفاوت دو سالی میشود و بلوغ در پسرها دیرتر از دخترها رخ میدهد. در پسرها سنین 10 تا 16 سالگی سن بلوغ به حساب میآید که اوج آن در 5/13سالگی اتفاق میافتد.
دربارۀ دخترها به طور معمول در سنین 9 تا 16 سالگی شاهد شروع مراحلی از تغییرات و بروز نشانههای بلوغ هستیم که اوج این تغییرات در 5/11 سالگی است. برخی از نظریهپردازان معتقدند که به طور کلی مشخص است چه موقع فرد وارد بلوغ می شود، ولی نمی توان برای آن شروع و پایان دقیقی مشخص کرد.
* آیا بسته به فرهنگ و جغرافیا این سن تغییر می کند؟
بله. در این میان موضوع جغرافیا نقش مهمی دارد. معمولا نوع تغذیه و آب و هوا در بلوغ تاثیرگذار است. اینکه این دوران چقدر زودتر یا دیرتر شروع شود و نیز مدتی که طول میکشد، میتواند تحت تاثیر عامل جغرافیا باشد. البته بازۀ زمانی که برای این دوران تعریف میشود یک معیار کلیست و میتوان اغلب اتفاقات بلوغ را در این محدوده دید.
از سویی دیگر عامل فرهنگ هم بسیار تاثیرگذار است؛ بهخصوص در حوزۀ مسائل شناختی و روانی مربوط به بلوغ. اینکه یک نوجوان از لحاظ شناختی تا چه حد دچار تغییرات بشود و اینکه این تغییرات مثبت یا منفی باشد، تا حد زیادی متاثر از بافت جامعهای ست که در آن زندگی میکند. به طور معمول از نوجوانی که در محیطی رشد پیدا کرده که در آن تفکر انتقادی و یا نگاه کنجکاوانه به محیط تقویت نمی شود، نمیتوانیم انتظار داشتهباشیم از لحاظ شناختی مثل فردی باشد که در محیطی غنی از این تجربیات بزرگ شدهاست. بنابراین بهتر است تفاوتهای قومی، فرهنگی، جنسیتی و اجتماعی-اقتصادی را جدیتر بگیریم و در برنامهریزیهای مربوط به آموزش به آنها توجه کنیم.
* چه مسائلی دورۀ نوجوانی و بلوغ را با اهمیت میکنند؟
نوجوانی مرحلهایست که فرد از کودکی به سمت دورانی میرود که بزرگسالی نامیده میشود و لازم است خیلی قانونمندتر و مسوولانهتر از دوران کودکی رفتار کند. اگر فرد نتواند دوران نوجوانی خوبی داشتهباشد، در نتیجه جامعه با فرد بزرگسالی رو به رو میشود که نمیداند تکلیفش با خودش چیست. پس این دوران به خاطر مسئلۀ شناخت فرد از خود و شکلگیری هویت، اهمیت دارد و نباید ساده از آن گذشت.
* مهمترین مسائل در دوران بلوغ چیست؟
در این دوران مهم، ما با مجموعهای از فاکتورها رو به رو هستیم که مهمترین آنها بحث “هویت یابی” نوجوان است. این پرونده معمولا حدود 9 سالگی باز میشود و تا 21 – 22 سالگی و گاهی برای برخی افراد تا پایان عمر ادامه دارد. در این بازۀ زمانی فرد آماده میشود تا نقش مثبتی را در بزرگسالی ایفا کند. در این دوره فرد میآموزد چطور با دیگران ارتباط بگیرد، چگونه در آینده همسر مناسب خود را انتخاب و با او رفتار کند، کدام شغل را انتخاب کند که با روحیات و اعتقاداتش هماهنگ باشد و در کل میفهمد باید چه مسیری را طی کند. این دوره با تمام شلوغی و در هم ریختگیاش زمینهای برای ایجاد نظم منسجم در آینده است. نوجوان باید این مرحله را با تمام مسائلش بشناسد تا بتواند آن را با موفقیت پشت سر بگذارد. در واقع فرد با مرحلهای رو به روست که هر چقدر پربارتر و غنیتر باشد، بزرگسالیِ با کیفیتتری خواهد داشت و هر چقدر در این مرحله در جا بزند، پروازش در بزرگسالی سخت و سختتر میشود. بلوغ، یک گوی داغ و آتشین است که وقتی شروع به شعلهور شدن میکند، تمام محیط و افراد اطرافش را تحت تاثیر قرار میدهد و ما میخواهیم به نوجوانمان یاد بدهیم چطور از آتشی که در وجودش شعلهور است در جهت مثبت استفاده کند و آن را سرکوب یا خاموش نکند.
* آیا نگاه شما به نوجوانی کمی بیش از حد مثبت نیست؟ ما اغلب زمانیکه میگوییم نوجوان، سریع جبهه میگیریم که اوه خدای من یک نوجوان! باز هم دردسر!
خوب است که در بررسی بحث بلوغ و نوجوانی جانب تعادل را بگیریم و بدانیم که این ویژگیها میتوانند هم مثبت و هم منفی باشند. در بررسی برخی از نظریهپردازان، نوجوانها جز آدمهای نابهنجار و منحرف تعریف دیگری نداشتند. آنها به عنوان موجوداتی تندرو و نگرانکننده و نیز عجیب و غریب به نظر میرسیدند که یک باره تغییر میکردند و شما نمیتوانستید آنها را پیشبینی کنید. اما این نگاه چقدر میتوانست سودمند باشد؟ شاید تا حدودی بررسی نگاه آسیبشناسی به نوجوانی خوب بود اما از یک جایی به بعد شاهد حضور کسانی بودیم که میگفتند اینقدر به نوجوانها نگاه سخت و نفسگیر نداشتهباشید. آنها ویژگیهای مثبتی هم دارند که در جایگاه مناسب خودش، خوب است.
* آیا این دید، به معنی پذیرفتن پرخاشگریها و شکستن هنجارها از سمت نوجوانان است؟
خیر. در این میان نباید شور و شوق نوجوانان را برای استقلال و کسب هویت جدید، با حالتهای گستاخانه و بیپروایشان مقابل خانواده اشتباه بگیریم. خوب است بدانیم هویتیابی یک مسیر سخت و نفسگیر است که نوجوان را به سمت پذیرش ارزشهای جامعه و نه رد آنها، هدایت میکند. این مسئلهای است که بیش از اطرافیان، فرد نوجوان باید آن را درک کند. چرا که خصوصیتی در این مرحله در نوجوان ظهور میکند که به او میگوید باید هنجارشکن باشد و خلاف ارزشهای جامعه عمل کند. در واقع او احساس میکند اگر متفاوت باشد، برنده است. متفاوت بودن در جایگاه خود، میتواند باعث شود فرد یک قدم از همسالانش جلو باشد اما به شرطی که در مسیر درست پیش رفتهباشد. بسیار دیده شده نوجوانها تفاوت را در زیر پا گذاشتن ارزشهای جامعه میبینند و البته با کمک اطرافیان و تلاش خود به درک درست از این مسئله پی بردهاند. اطرافیان لازم است به جای سرکوب کردن نوجوان و زیر سوال بردن رفتارهای او، “دلیل” این رفتارها را جویا شوند. در نتیجۀ یک گفتگوی درست، تا حدودی متوجه میشویم چرا نوجوانمان اینطور رفتار میکند.
* پس ممکن است رفتارهای به ظاهر غیر قابل قبول نوجوان به دلیل طرز تفکرش باشد؟
صد در صد طرز تفکر نوجوان در رفتارهایش نقش دارد. او همان چیزی را بروز میدهد که درونش وجود دارد. مبحثیست با عنوان تیپ های شخصیتی که در آن افراد به 9 تیپ جدا تقسیم میشوند. گاهی تضاد در رفتار نوجوان و والدین به خاطر تفاوت در تیپهای شخصیتی آنهاست. هم نوجوان و هم والدین او باید با تیپهای متفاوت شخصیتی آشنا شوند تا بتوانند بهتر به هم کمک کنند. به طور مثال نوجوانی را در نظر بگیرید که در حال درس خواندن، یک باره از جایش بلند میشود و سراغ گوش دادن به موسیقی میرود. او نمیتواند یک کار را به طور کامل انجام دهد و بعد سراغ کار دیگری برود. اگر از منظر شخصیتشناسی به او نگاه شود، وی در تیپ شخصیتی تنوع طلب قرار میگیرد. مسئله جایی شروع میشود که والدینِ او، جزو تیپ شخصیتی وفادار و یا محافظهکار باشند. یعنی افرادی که خود را موظف میدانند یک کار را به طور کامل و صحیح انجام دهند و مرتب از این شاخه به آن شاخه نپرند. وقتی این افراد از تیپ شخصیتی خود و فرد مقابلشان اطلاع نداشته باشند و نخواهند از موضع خود کوتاه بیایند، به طور مرتب با هم تنش خواهند داشت. کافیست والدین تیپ شخصیتی نوجوانشان را بشناسند تا بتوانند او را بهتر درک کنند و بدانند برخی از رفتارها و تفکرات او، به خاطر نوع شخصیت نوجوانشان است. در این صورت مشاهدۀ تفاوتها آنها را نگران نمیکند که چرا فرزند نوجوانشان نقطۀ مقابشان است.
* از والدین صحبت کردید. نقش آنها در آگاهی دادن به فرزندشان چیست؟
شاید بهترین توصیه این باشد که “دوستِ” بچهها باشیم. در رابطۀ دوستانه با فرزندان، شاید کنترل سفت و سختی در کار نباشد اما در عوض افراد دو سوی رابطه به هم اعتماد دارند. نوجوان احتیاج دارد از طرف کسی که میداند او را دوست دارد، حمایت شود. این حمایت در عین چهارچوب داشتن، باید منطقی باشد. نوجوانها به شدت نسبت به هر عملِ کنترلیِ بدون توضیح، سرکشی میکنند. پس لازم است همیشه برای آنها توضیح بدهیم چرا مخالف یا حتی موافق هستیم. یا دلیلمان برای قطع ارتباط با فلان دوستش چیست و چرا میخواهیم در فلان مهمانی شرکت کند. همچنین باید مسائل خاص دوران نوجوانی را برایشان توضیح داد. به طور مثال در زمینۀ تغییرات جسمی، گاهی خودشان سوالهایی را مطرح میکنند. در حین مباحثه با فرزندان میتوانیم اطلاعات لازم را به آنها بدهیم. یا مواقعی که فرزندمان دچار مسئلهای در مدرسه میشود لازم است پابهپای او مسیر حل مسئله را جلو ببریم و اگر نوجوانمان گاهی بداخلاقی و بدخلقی میکند، خسته نشویم. باید بدانیم که اینها مسائل عادی دوران نوجوانی است و همین را به نوجوانمان هم بگوییم.
* چطور این دوران به بحران تبدیل میشود؟
اگر نوجوان از وجود آن گوی آتشینی که درونش است بیخبر باشد و نداند این حرارت روی تمام سوژهها و موضوعات اطرافش چه تاثیری میگذارد، گیج و کلافه میشود؛ نمیداند چه اتفاقی برایش میافتد و در نتیجه نمیتواند شرایطش را مدیریت کند. پس در یک سیکل خطر و بحران میافتد. این عدم آگاهیِ نوجوان از خود، اگر با بیتوجهی محیطی از طرف والدین و جامعه همراه شود، اوضاع خطرناکتر میشود و مشکلات حادتری به وجود میآید که شاید قابل جبران هم نباشد.
* برای پیشگیری از این اتفاق باید چه کار کرد؟
باید به نوجوانها مهارتهایی مثل حل مسئله، تفکر انتقادی، همدلی و … را بیاموزیم تا بتوانند با مهارتهایی که مانند اسلحهای برای مبارزه برای او محسوب میشوند، این دوره را طی کنند تا در بزرگسالی افرادی متعادل داشته باشیم. نوجوان بدون آموزش نمیداند باید چگونه رفتار کند و در نهایت به هر ریسمان سیاه و سفیدی دست میاندازد و این باعث وخیم شدن اوضاع میشود.
* این آگاهی و مهارتها را چگونه باید به دست آورد؟
اول از همه کتاب خواندن را توصیه میکنم. نوجوانها نباید خجالت بکشند و باید به سراغ کتابهای مرتبط بروند تا جواب سوالات خود را بیابند. از طرف دیگر داشتن یک مشاور یا روانشناس که بتواند در حین گذراندن این دوره به آنها کمک کند بسیار توصیه میشود. والدین بایستی پابهپای فرزندان خود دوباره مرحلۀ نوجوانی را طی کنند و آنها را برای کسب هویت کمک کنند و نترسند اگر گاهی نوجوانشان متفاوت عمل میکند. مدارس هم لازم است به تفاوتهای فردی توجه بیشتری داشته باشد. نوع برخورد معلمین بسیار مهم است. گاهی عدم توجه به نوجوان در حوزه استعدادیاش در مدارس، باعث از دست رفتن انگیزه آنها میشود و این بسیار زیانبار است.
این مطلب، در زمستان ۱۳۹۴، به سفارش موسسۀ مطبوعه به رشتۀ تحریر درآمده است.