چون شب دویست و بیست و یکم برآمد

 

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! ملک‌امجد با خازن گفت: ما از تو نمی‌خواهیم مگر اینکه این حرف‌ها بر او فروخوانی و تو را به خدا سوگند می‌دهم که اندکی مهلت بده تا…

ادامۀ قصه را گوش کنید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved