فاطمه بهروزفخر: این روزها، بارها در شرایط مختلف دو واژۀ پدرسالاری و فرزندسالاری را شنیدهایم که گاه از روی مزاح و گاه جدی برای تشریح وضعیت خانوادهای به گوشمان رسیده است اما در مرحله اول لازم است، تعریفی دقیق و روشن از این دو واژه بدانیم. واژه پدرسالاری قبل از هر چیز به ساختاری از سازمان خانواده اشاره دارد که در آن اقتدار به رئیس خانواده که معمولا پدر خانواده است، تعلق دارد و قدرت وی به رسمیت شناخته میشود. گاهی دیده میشود که در زبان فارسی به غلط از واژۀ مردسالاری به جای پدرسالاری استفاده میکنند. باید گفت کاربرد این دو واژه به جای یکدیگر اشتباه است. مردسالاری، نام نظام و ساختاری است که از راه نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خود، بر زنان سلطه دارد؛ درحالیکه پدرسالاری تنها برخی از جنبههای نظام مردسالارانه و سلطۀ مردان را شامل میشود و گروه خاصی را در بر میگیرد. در مقابل نظام خانوادگی پدرسالار، نظام فرزندسالار وجود دارد که میتوان چنین تعریفی از آن ارائه داد: فرزندسالاري ناظر به وضعيتي در یک خانواده است كه در آن محور و اساس تصميمگيريها، فعاليتها و به طور كلي مجموعۀ امور خانواده در عرصههاي مختلف، به طور مستقيم يا غيرمستقيم، بر عهدۀ فرزندان است. در واقع فرزندسالاری به مفهوم محوری بودن فرزندان در خانواده اشاره دارد. همچنين اصطلاح «فرزندمداري» نيز براي آن استفاده میشود.
از ویژگیهای این دو نظام خانوادگی و تفاوتهای آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: در خانواده فرزندسالار، فرزندان نسبت به پدر و مادر از امکانات بیشتری برخوردارند و انجام امور شخصی آنها نیز بر عهده پدر و مادر است. در چنین خانوادههایی سطح توقعات فرزندان بدون در نظر گرفتن توان و شرایط والدین بالاست؛ درصورتیکه پدر و مادر قادر به تامین خواستههای فرزند نباشند، خود را ناتوان دانسته و برای برطرف کردن آن، تمام تلاش خود را با وجود محدودیتها و عدم تواناییشان به کار میگیرند. همچنین در چنین خانوادههایی پدر و مادر از طرف فرزندان با تحکم مواجه میشوند و فرزندان، آنان را به انجام رفتارهایی غیر اخلاقی و غیر معقول مثل خلاف، فرار از خانه و … تهدید میکنند. در خانوادههای پدرسالار نیز تصمیمگیری دربارۀ تمام وجوه زندگی بر عهدۀ پدر است و تمام خانواده بر مبنای تصمیمات او عمل میکنند؛ هیچ شکی نیست که در چنین خانواده-هایی، پدر باید محل سکونت را تعیین کند. پدر است که تصمیم میگیرد فرزندان با چه کسی ازدواج کنند. اعضای خانواده چه شغلی داشته باشند و به چه اموری بپردازند و به طور کلی، برای آینده و تمام اهداف خانواده، پدر برنامهریزی میکند. با توجه به تعاریف ارائه شده از این دو نظام خانوادگی و ذکر ویژگیهای آنها لازم است بدانیم که خانوادههای فرزندسالار و پدرسالار در وجوه مختلف با یکدیگر تفاوت دارند که تفاوتهای جغرافیایی، دینی، فرهنگی، اقتصادی، تربیتی و … از جمله آنهاست اما از آنجایی که پرداختن به همه تفاوتها در این مجال نمیگنجد به دو تفاوت مهم تعداد فرزندان و ساختار جغرافیایی(شهری یا روستایی) بودن این دو نظام میپردازیم:
تمایل به داشتن فرزندِ کمتر از جمله مواردی است که زمینه را برای فرزندسالاری به وجود میآورد. همانگونه که بارها خواندهایم و شنیدهایم بسیاری از خانوادهها، تمایل شدیدی به تک فرزندی دارند. عموما در چنین خانوادههایی نیز فرزندان در رأس قرار دارند و میتوان نظام خانواده را نظامی فرزندسالار دانست. در چنین خانوادههایی، والدین به بهانۀ اینکه داشتن یک فرزند این امکان را به آنها میدهد که تمام امکانات و تلاششان را در جهت او متمرکز کنند، زمینه فرزندسالاری را فراهم میآورند. در خانوادۀ فرزندسالار، تمام توجه والدین به رفع نیازها و خواستههای فرزند است و تمام تلاششان را به کار میگیرند تا نیاز فرزند را برطرف نمایند. در چنین خانوادههایی فرزندان پس از ورود به اجتماعی بزرگتر و جامعه دچار سرخوردگی میشوند، زیرا جامعه قادر نیست که تمام نیازهای آنان را برطرف سازد، بنابراین فرد احساس شکست میکند و نمیتواند به عنوان فردی مستقل و مفید در جامعه، به ایفای نقش بپردازد. عموما تمایل به داشتن تعداد فرزندان کم یا تک فرزندی در شهرهای بزرگ، پایتختها و در نهایت جوامع صنعتی و پیشرفته بیش از پیش دیده میشود. برای مثال تعداد خانوادههای تک فرزند در تهران، به مراتب بیشتر از شهر همدان است و یا خانوادههای مناطق مرفه تهران در مقایسه با حاشیه شهر تمایل بیشتری به تک فرزندی دارند. به همین دلیل میتوان انتظار داشت که در شهرهای بزرگ و پایتخت، تعداد خانوادههای فرزندسالار به مراتب بیشتر از شهرهای کوچک و روستاها است. از آنجایی که در بیشتر روستاها و شهرهای کوچک، هنوز تربیت فرزند بر اساس روشهای سنتی صورت میگیرد، میتوان انتظار داشت که احتمال وجود خانوادههای فرزندسالار بسیار کمتر از شهرهای بزرگ است. در شهرهای کوچک و روستاها، نگاه به فرزندان به عنوان نوعی نیروی کار است که از همان دوران کودکی در کنار خانواده شکل میگیرد. در چنین جوامعی فرزند دختر و پسر از همان ابتدای کودکی در کنار والدینشان مشغول به فعالیت میشوند. دختران در زمینههایی مثل قالیبافی، نگهداری از دام و طیور و … به ایفای نقش میپردازند و پسران نیز، در کنار پدرشان و در اموری که پدر به آن اشتغال دارد، مشغولاند. با وجود چنین دلایل و ویژگیهایی میتوان نظام خانوادگی اغلب چنین جوامعی را پدرسالار دانست. در چنین جوامعی هنوز اطاعت بی چون و چرا از پدر وجود دارد. برای مثال اگر فرزند دختر یا پسر به فعالیت یا ازدواجی جز آنچه که پدر برایشان در نظر گرفته، تمایل داشته باشند در همان ابتدا با مخالفتهای شدید روبهرو شده و در صورت دنبال کردن علاقه و خواستشان، ممکن است برای همیشه از خانواده طرد شوند. با ویژگیها و دلایل ذکر شده، میتوان افزایش نظامهای خانوادگی پدرسالار و فرزندسالار را نوعی آسیب و تهدید اجتماعی- فرهنگی دانست که در طولانی مدت اثرات نامطلوبی را در اجتماع بر جای خواهد گذاشت. رفع چنین آسیبهایی نیازمند آگاهی افراد خانواده نسبت به مسائل اجتماعی، فرهنگی و تربیتی است که باید توسط نهادهای مرتبط در جوامع، پیگیری و از طریق برنامههای هدفمند به اجرا برسد.
این مطلب، در تابستان ۱۳۹۵، به سفارش موسسۀ مطبوعه به رشتۀ تحریر درآمده است.