عاشقانه‌ای از شاطرعباس صبوحی

در خم زلف تو، پابند جنون شد دل من…

در خم زلف تو، پابند جنون شد دل من
بی خبر از دو جهان غرقه به خون شد دل من
چونکه با رشتۀ گیسوی تو پیوندی داشت
مو به مو بسته به زنجیر جنون شد دل من
اینهمه فتنه مگر زیر سر چشم تو بود
که گرفتار دو صد سحر و فسون شد دل من؟
آنچه گفتم به دل از روی نصیحت، نشنید
عاقبت عشق تو ورزید و زبون شد دل من
بعد مرگ من اگر بر سر خاکم گذری
دهمت شرح، که از دست تو، چون شد دل من
سالها سخت تر از کوه گران بود ولیک
در سر عشق تو بی صبر و سکون شد دل من
نقطۀ خال تو تا دید به پرگار وجود
یکسر از دایرۀ عقل، برون شد دل من

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved