مهدیه موسیزاده | یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. خدا آدم را آفرید، حوّا را هم. به آنها فرزند عطا کرد، به فرزندانشان هم. آدمها زیاد و زیادتر شدند. آنقدر زیاد که تمام زمین را پر کردند. آدمها تصمیم گرفتند گاهی کنار هم جمع شوند تا همدیگر را ببینند. آنها به مناسبتهای مختلف دوستان و اقوامشان را به غار خود دعوت میکردند و دور هم خوش میگذرانند. همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه آدم قصۀ ما متوجه شد که غارش از غار بقیۀ آدمها کوچکتر است. او دیگر خجالت میکشید بقیۀ آدمها را به غار خود دعوت کند و سعی میکرد کمتر در غار دیگران حضور پیدا کند؛ چرا که با خود میگفت: «غار من باید از غار همه بزرگتر باشد. اصلا این غار کوچک در شأن من نیست». او شب و روز را بر خود حرام کرد و آنقدر گشت و گشت تا بالاخره با زحمتهای فراوان توانست غار بزرگتری پیدا کند. بعد از آن دوباره به غار دیگران میرفت و دیگران را به غار خود دعوت می-کرد. حالا دیگر فکر میکرد خوشحالترین و خوشبختترین آدم روی زمین است. البته عمر این خوشحالی بسیار کوتاه بود. شبی هنگام شامخوردن در غار یکی از آدمها، سنگهای بزرگی را دید که آدمِ میزبان در غار خود چیده بود تا آدمهای مهمان روی آن بنشینند. آدم قصۀ ما دوباره ناراحت و پکر شد. در فکر فرو رفت که او هم باید در غار خود سنگ بچیند تا آدمها روی زمین ننشینند. آنقدر خود را به سختی انداخت تا بالاخره توانست در غار خود برای نشیمن آدمها سنگهای بزرگی بچیند. این روال ادامه داشت و آدم قصۀ ما هر چیزی را که در غار بقیه میدید، باید برای غار خودش هم تهیه میکرد. سالها میگذشت و او پیر میشد ولی هر روز غارش را با جدیدترین چیزی که در جای دیگری دیده بود، پر میکرد. بدون اینکه فکر کند به آن نیاز دارد یا نه؛ فقط به این دلیل تهیه میکرد که بقیه دارند و فکر میکرد خیلی زشت است اگر او نداشته باشد. کمکم آدمهایی که نمیتوانستند در غار خود تمام چیزهایی را تهیه کنند که بقیهی آدمها دارند، تصمیم گرفتند دیگران را به غار خود دعوت نکنند؛ چون از نداشتن خجالت میکشیدند. آدمها دیگر مثل سابق در کنار هم جمع نشدند و خوش نگذراندند…
تنها به این دلیل که میخواستند صاحب تمام چیزهایی باشند که هیچ نیازی به آن ندارند.
در جامعۀ امروز، هر کدام از ما گاهی مثل آدم همین قصه میشویم. میل به داشتن تمام چیزهایی که نداریم باعث میشود به جای اینکه اسباب و وسایل در خدمت زندگی ما باشند، تمام زندگیمان را در راه به دست آوردن آنها به هدر دهیم. تهیه کردن چیزی که هیچ نیازی به آن نداریم، نوعی اسراف محسوب میشود.
متاسفانه یکی از عوامل رواج یافتن اسراف و شکستن قبح آن در جامعۀ امروز، چشم و همچشمیهای کودکانه میان برخی افراد است که سبب شده بسیاری از امور که میتوانند به سادگی و راحتی انجام پذیرند، دشوارترین کار به نظر رسند.
یکی از عواملی که اسراف را در برخی مسائل عادی جلوه میدهد، به وجود آمدن نیازهای کاذب در جامعه است. در واقع نیازهای کاذب لباسی هستند که اسراف را در خود پنهان کرده و افراد جامعه را به سردرگمی و تشویش مبتلا میکنند. رفع نیازهای کاذب نه تنها نفس سیریناپذیر انسان را آرام و راضی نمیکند، بلکه او را بیش از پیش به دنبال خود میکشاند و ارمغانی جز اضطراب دائمی و از دست دادن آرامش نخواهد داشت. شکلگیری نیازهای کاذب، تجملاتی شدن زندگیهای امروز و در نهایت اسراف، جامعه را از زوایای گوناگون تحتالشعاع قرار میدهد. علاوه بر ضربهای که به فرهنگ، اعتقادات، آداب و رسوم و روابط اجتماعی افراد وارد میکند، آثار مخربی نیز روی اقتصاد کشور به جای میگذارد که شاید سالها طول بکشد تا آن آثار از بین بروند.
نتیجۀ اینکه افراد یک جامعه به دنبال رفع نیازهای کاذبی باشند که دیگر کشورها برای گذران امور زندگی خود آن را به وجود آوردهاند، فلج شدن اقتصاد آن جامعه است؛ چرا که در آن جامعه عدهای در تامین نیازهای اولیۀ زندگی خود از قبیل خوراک و پوشاک با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم میکنند و در همان زمان عدهای دیگر مشغول رفع نیازهای کاذبی هستند که سود سرشاری نصیب جوامع دیگر میکند.
در مقابل، اقتصاد جامعهای که اسراف در آن نباشد، حتی گاهی از بحرانیترین وضعیت خارج شده و در بالاترین جایگاه قرار میگیرد. چندین سال پیش، در زمان بحران اقتصادی تایلند، پادشاه این کشور از مردم خواسته بود که هر تایلندی یک قاشق کم-تر برنج مصرف کند! امروز سالها از آن زمان میگذرد و این کشور جزو صادرکنندههای بزرگ برنج به شمار میرود.
پس اگر ما هم به دنبال رواج اقتصادی سالم در داخل کشور و خواهان تحقق اقتصاد مقاومتی در تمام سطوح جامعه هستیم، باید ابتدا از خودمان شروع کنیم و اسراف را از کوچکترین کارهای روزانۀ خود حذف کنیم؛ از همین امروز دنبال به دست آوردن هیچ چیزی که به آن نیاز واقعی نداریم، نرویم. قدم اول همیشه سخت است و از دور غیرممکن به نظر میرسد، اما شروع ترک اسراف از کارهای کوچک، قطعا آیندۀ اقتصادی درخشانی برای کشورمان به ارمغان خواهد آورد.
این مطلب، در تابستان ۱۳۹۵، به سفارش موسسۀ مطبوعه به رشتۀ تحریر درآمده است.