سَرو سَهی

چون شب یکصد و دهم برآمد

https://elmirashahan.ir/wp-content/uploads/2020/11/110-Shabe-YeksadoDahom.mp3  شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! تاج‌الملوک هروقت که از قصر به در رفتی، بس که بدیع‌الجمال و نکوروی بود، نظاره گران بدو مفتون می‌گشتند. چون سالی چند بر او بگذشت، مردی شد زیباروی و نیکو شمایل و یاران و دوست‌داران از برای او به‌هم رسیدند و دوست‌داران و نزدیکانش امید داشتند که پس از …

چون شب یکصد و دهم برآمد ادامه »

چون شب یکصد و نهم برآمد

https://elmirashahan.ir/wp-content/uploads/2020/11/109-Shabe-YeksadoNohom.mp3  شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! وزیرِ سلیمان‌شاه منازل همی نوردید و شب و روز در راندن همی شتابید تا این‌که میانۀ ایشان و شهر سلیمان‌شاه، مسافت سه روز راه بماند. آن‌گاه وزیر… ادامۀ قصه را گوش کنید.

چون شب یکصد و هشتم برآمد

https://elmirashahan.ir/wp-content/uploads/2020/11/108-Shabe-YeksadoHashtom.mp3  شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! وزیر دندان گفت: چون وزیر به آستانۀ ملک قرار گرفت و دلش آرام یافت زبان بلاغت بیانش گویا شد و فصیحانه سخن گفتن آغازید… ادامۀ قصه را گوش کنید.