حاجب

چون شب هشتاد و ششم برآمد

https://elmirashahan.ir/wp-content/uploads/2020/11/86-Shabe-HashtadoSheshom.mp3  شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! ملک گفت: صفیه را با کنیزکان ببر تا تحصیل کند و رجال‌الغیب از خدا دعوت نمایند که خدا فرزندانش را به سوی او بازگرداند. عجوز گفت: نکو گفتی! و قصد بزرگ عجور هم بردن صفیه بود. چون عجوز را هنگام رفتن رسید گفت: ای فرزند! اکنون نزد رجال‌الغیب روانه‌ام، …

چون شب هشتاد و ششم برآمد ادامه »

چون شب هفتاد و پنجم برآمد

https://elmirashahan.ir/wp-content/uploads/2020/11/75-Shabe-HaftadoPanjom.mp3  شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! نزهت‌الزمان گفت: خدای تعالی تو را به او برساند. پس از آن نزهت‌الزمان با خادم گفت: با او بگو که بیتی چند در شکایت جدایی بخواند. خادم بدان سان که خاتون گفته بود با ضوءالمکان بگفت. چون نزهت‌الزمان ابیات بشنید، دامن خیمه بالا کرده به ضوءالمکان نظر انداخت و …

چون شب هفتاد و پنجم برآمد ادامه »