براهین: بازخوانی تاریخ سال 61 هجری – قسمت هشتم
راديو شعر و داستان
https://elmirashahan.ir/wp-content/uploads/2020/09/8-Shabe-Hashtom.mp3 شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! پادشاه جوان پس از انجام آن عمل از خانه بیرون شده و به قصر رفته و به استراحت پرداخت. چون صبح از خواب برخاست دختر عمّش را دید که با گیسوان بریده و جامۀ ماتم بر تن کنارش آمد و گفت: دوش شنیدم که یک برادرم را مار گزیده، …
https://elmirashahan.ir/wp-content/uploads/2020/09/7-Shabe-Haftom.mp3 شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! چون ماهیان آن بیت بخواندند، دختر تاوه را سرنگون کرده از همان جا که در آمده بود دوباره ناپدید گشت. وزیر چون این بشنید گفت: این کاری عجیب است و نباید آن را از پادشاه پوشیده داشت. بنابراین نزد ملک آمد و پادشاه را از ماجرا مطلع کرد. پادشاه …
https://elmirashahan.ir/wp-content/uploads/2020/09/6-Shabe-Sheshom.mp3 شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! صیاد به عفریت گفت که چون تو قصد کشتن من کردی، اکنون من نیز تو را در خُمره اندازم و به دریا افکنم. عفریت چو این بشنید فریاد برآورد و بنالید و صیاد را به خداوند سوگند داد و گفت: ای مرد! تو بدکرداری مرا به رفتار بد پاسخ …
https://elmirashahan.ir/wp-content/uploads/2020/09/4-Shabe-Chaharom.mp3 شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! چون صیاد به عفریت گفت تا من به چشم خود نبینم، نمیتوانم باور کنم. عفریت به صورت دود درآمد و به آسمان بلند شد و دوباره به درون خمره رفت و صیاد هم بیدرنگ سر خمره را بست و بانگ عفریت را از درون آن شنید و گفت: ای …