لوقا

چون شب نودم برآمد

https://elmirashahan.ir/wp-content/uploads/2020/11/90-Shabe-Navadom.mp3  شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! چون بامداد شد و دلیران جنگ را آماده گشتند، ملک فریدون سرهنگان لشکر را بخواست و خلعتشان بداد و صلیب بر روی ایشان نقش کرد و با بخوری که پیشتر ذکر شد، بخورشان داد. پس از آن لوقا را که شمشیر مسیحش می‌گفتند پیش خوانده به همان فضله بخورش …

چون شب نودم برآمد ادامه »

چون شب هشتاد و نهم برآمد

https://elmirashahan.ir/wp-content/uploads/2020/11/89-Shabe-HashtadoNohom.mp3  شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! ذات‌الدواهی گفت: تو را به کاری اشارت کنم که از علاج آن ابلیس عاجز شود و آن این است که پنجاه هزار مرد کاری به کشتی‌ها بگذار که به سوی جبل دخان رفته در آن‌جا کشتی نگاه دارند. چون لشکر شما با لشکر اسلام روبرو شوند، ایشان نیز از …

چون شب هشتاد و نهم برآمد ادامه »