شیخ صامت

چون شب چهلم برآمد

https://elmirashahan.ir/wp-content/uploads/2020/10/40-Shabe-Chehelom.mp3  شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! دلاک گفت: برادر پنجم مرتباً با خود می‌گفت: این کنم، آن کنم و فلان کنم و به یکی از خادمان گویم که پانصد دینار زر به مشاطه‌گران بدهد که چون زرها را بگیرند دخترک را نزد من آورند، دستش را در دست من بگذارند و من بسیار او را …

چون شب چهلم برآمد ادامه »

چون شب سی و نهم برآمد

https://elmirashahan.ir/wp-content/uploads/2020/10/39-Shabe-SioNohom.mp3 شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! قاضی به کنیزکان و غلامان گفت: خواجۀ شما کیست و چه جرمی مرتکب شده و شما چرا تجمع کرده‌اید و این دلاک که گریبان چاک کرده چه می‌خواهد؟ دلاک گفت: ای قاضی! تو سخن بیهوده می‌گویی، تو اینکه خواجۀ مرا در خانه ات تازیانه می‌زدی و من صدای او …

چون شب سی و نهم برآمد ادامه »