چون شب یکصد و هشتاد و دوم برآمد

https://elmirashahan.ir/wp-content/uploads/2021/02/182-Shabe-YeksadoHashtadoDovvom.mp3  شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! دهنش به صورت کیکی درآمد و قمرالزمان را از جای نرمی بگزید. از شدّت سوزش گزیدن از جای بجنبید و در پهلوی خود کسی خفته یافت که نفسش ز مشک خوشبوتر، بدنش از حریر نرم‌تر بود… ادامۀ قصه را گوش کنید.