خادم

چون شب هفتاد و چهارم برآمد

https://elmirashahan.ir/wp-content/uploads/2020/11/74-Shabe-HaftadoChaharom.mp3  شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! خادم با ضوءالمکان گفت: یا سیدی! امشب سه بار به سوی تو آمده‌ام و خاتون تو را به نزد خود می‌خواند. ضوءالمکان گفت: خاتون کیست و رتبت او چیست که مرا نزد خود می‌خواند؟ نفرین خدا بر او و شوهر او باد … ادامۀ قصه را گوش کنید.

چون شب هفتاد و سوم برآمد

https://elmirashahan.ir/wp-content/uploads/2020/11/73-Shabe-HaftadoSevvom.mp3  شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! نزهت‌الزمان خادم را به جستجوی خوانندۀ شعر فرستاد و خادم برفت. همۀ مردم را دید که خفته‌اند و یک تن بیدار در میان قافله نیست. پس نزد تونتاب رفت و دید که سر برهنه نشسته است. به نزدیک او رفته آستینش بگرفت و گفت: تو بودی که شعر همی …

چون شب هفتاد و سوم برآمد ادامه »