عاشقانه‌ای از حسین منزوی

به سینه می‌زندم سر، دلی که کرده هوایت…


•••
به سینه می‌زندم سر، دلی که کرده هوایت
دلی که کرده هوای کرشمه‌های صدایت
نه یوسفم، نه سیاوش، به نـفس کشتن و پرهیز
که آورد دلم ای دوست! تاب وسوسه‌هایت
تو را ز جرگۀ انبوه خاطرات قدیمی
برون کشیده‌ام و دل نهاده‌ام به صفایت
تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمی‌کنم اگر ای دوست! سهل و زود، رهایت
گره به کار من افتاده است از غم غربت
کجاست چابکی دست‌های عقده گشایت؟
به کبر شعر مبینم که تکیه داده به افلاک
به خاکساری دل بین، که سر نهاده به پایت
«دلم گرفته برایت» زبان سادۀ عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت!

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved