تغییر رویكردهای جشنواره های فجر با تغییر دولت ها

جشنواره های خیلی دولتی

محمد رضا رحمانی: ما ایرانی در همه چیز منحصر به فردیم، الّا در برگزاری جشنواره های فجر كه منحصر به جمع ایم. رضایت تمامی مدیران برای ما مهم بوده و در هر جایگاهِ با ربط یا بی ربطی كه باشند ما از نظرات گرانبهایشان در جشنواره ها بهره مند می شویم. در این میان آن كه از همه گردن كلفت تر می نُماید دولت ها هستند. تاریخ برگزاری جشنواره ها در ایران نشان می دهد با تغییر دولت ها شاهد زیر و رو شدن جشنواره ها بوده ایم. چه در قالب فُرم اجرا و چه در قالب محتوا. به همین خاطر هم هست كه معمولا تهیه كنندگان آثار هنری دچار سردرگمی می شوند و نمی دانند در دولت فعلی برای آن كه متضرر نشوند چه فیلمی بسازند كه اولا پروانه نمایش بگیرد، دوما در حین نمایش توقیف نشود و سوما بفروشد. در یك دولت، فیلم اجتماعی به راحتی پروانه نمایش می گیرد، چون فیلم اجتماعی ست و مشكلی ندارد. در دولت دیگر همان فیلم اجتماعی پروانه نمایش نمی گیرد چون فیلمی سیاه نمایانه از اوضاع اجتماعی ایران بوده و اصطلاحا برای جشنواره های آن ور آبی ساخته شده است.
جشنواره هایی كه در خارج ایران برگزار می شود معمولا به این شكل است كه یا دولت ها فقط نقش تامین منابع مالی را دارند و یا اصلا نقشی ندارند و اسپانسرهای خصوصی حامی مالی آن جشنواره ها می شوند. فقط همین. این كشورها هیچ گاه نقش سیاست گذاری و مبنایی برای دولت ها در جشنواره ها قائل نیستند. اما در ایران به این شكل نیست. دولت ها حق مالكیت جشنواره ها را دارند و با اقتدار به هر سو كه بخواهند می كشانند این چرخ جشنواره ی مادر مرده را و بعد، با خیال راحت بادی در قب قب خود انداخته و حس تفخر به خود می گیرند كه ما فلان كردیم و بهمان. اما حقیقتا این چنین نیست. اینكه دولتی از یك اثر هنری آنچنان دفاع كند و برایش در تبلیغات سنگ تمام بگذارد، به حدی كه دیگر مخاطب حتی با شنیدن نام آن اثر احساس مشمئز كننده ای را تجربه كند، نامش مدیریت فرهنگی نیست. نامش موفقیت در خوراندن مفاهیمِ به تلقی خود “ارزشی” به مخاطب هم نیست. نامش كج فهمی فرهنگی است. این روش ها دیگر منسوخ شده است. دیكتاتوری در فرهنگ نتیجه ی عكس دارد.
جشنواره های ایرانی مانند مدرسه شده اند؛ بازیگران و فیلمسازان، دانش آموزند. داوران و مدیران دولتی، ناظم و مدیر. در طول سی سال گذشته همین آش بوده و همین كاسه. خوشبختانه هنوز هم زمان تغییر فرا نرسیده است.
دوستانِ همیشه در ركاب، با بودجه نفت كه یك میراث خدادادی ارزشمند است، می آیند فیلم سینمایی چندین میلیاردی می سازند و در جشنواره فجر خودشان، جایزه بهترین فیلم را هم به خودشان می دهند و كلی كیف می كنند. این است مدیریت فرهنگی؟ دردناك تر از این ماجرا فروش مفتضحانه ی همان فیلم چند میلیاردی ست. اگر فیلم به فروش قابل قبولی برسد باز می شود با نادیده گرفتن برخی مسائل قضیه را توجیه كرد. اما افسوس كه نمی فروشد.
نتیجة این تفكر قرون وسطایی در سه بخش كاملا مشهود می شود؛ اول خریداری بلیط از سینماها و عرضه ی آن به كارمندان محترم دولت است تا به اتفاق خانواده محترمشان برای تماشای یك فیلم فاخر به سینما بروند. دوم عرضه ی پر تیراژ این اثر سینمایی فاخر در سوپر ماركت ها و سوم كه یك حركت بسیار هوشمندانه است، فروش این فیلم به سازمان محترم صدا و سیماست و در ادامه درخواست های مكرر برای چندین بار پخش از شبكه های مختلف تلویزیونی در اعیاد و تعطیلی های پر مخاطب. از بیرون كه می نگری حكایت، همان حكایتِ از این جیب به آن جیب كردن است. صدا و سیما و مدیران دولتی پول می دهند و یك فیلم سینمایی را با تهیه كنندگی دولت از وزارت ارشاد می خرند. در این میان اما سری كه بی كلاه می ماند سر مخاطب است. با این اوصاف چگونه می شود توقع داشت سینما رفتن در سبد فرهنگی مردم قرار گیرد؟ مردمی كه با كلی امید با تمام فشارهای اقتصادی برای تماشای یك فیلمِ خوب به سینما می آیند.
در بخش موسیقی فجر هم وضعیت تفاوت زیادی با سینما ندارد. در بعضی از كنسرت هایی كه در طول جشنواره معزز موسیقی فجر برگزار می شود، فضای سالن بی شباهت با كلوپ های خارجی نبوده و نیست. طوری كه مدیران دولتی اگر كلاهشان هم در آن سالن ها بیافتد برای برداشتن آن اقدامی نخواهند كرد. وقتی موسیقی راك در جشنواره ای با قدمت انقلاب پخش می شود و همه ی حضار كف و سوت می زنند، آدم واقعا شگفت زده می شود از این همه درایت و نمی داند چه كند و چه بگوید …
سی و سومین جشنواره ی فرهنگی فجر در این روزها در بخش های مختلف كار خود را شروع خواهد كرد. جشنواره ای كه نمونه اش در دنیا كم نظیر است. سی و سه سال بدون وقفه در سطح كلان كشور برگزار می شود و فضای فرهنگی هنری كشور را به جوش و خروش می كشاند. طبق سنوات گذشته تئاتر، سینما و موسیقی، از بخش های پر طرفدار این جشنواره هستند و باز طبق سنوات گذشته بوی تغییر رویكرد با آمدن دولت جدید به مشام می رسد. تغییراتی كه هیچ گاه قابل پیش بینی نبوده و از منطق خاصی پیروی نمی كند. بیشتر تابع سلیقه است تا اصول. از تیم انتخاب كنندگان آثار گرفته تا تیم داوران كه در هر دوره ای متناسب با ذائقه دولت تغییر كرده است. یك دوره استاد جامعه شناسی داور می شود، دوره ای دیگر یك مدیر صرفا فرهنگی نه سینمایی و در بعضی از دوره ها هم هنرمندان. تركیب این سه گروه هم از همان ابتدا معلوم است كه نتیجه ای نخواهد داشت. داورانی كه هیچ اعتقادی به خرد جمعی نداشته و در داوری هایشان به هیچ عنوان نظرات مخالف دیگر داوران را بر نمی تابند و خود رای هستند.
در پس ِمناظر محتوایی جشنواره های دولت تدبیر و امید (سینما، موسیقی، هنرهای تجسمی و تئاتر) نگاه روشنفكرانه ی همراه با خودباختگی و ابتذال خوابیده است و در جشنواره های دولت خدمتگزار و عدالت¬خواهِ پیشین نیز شعار و تظاهر پر رنگ است. آن گمشده ای هم كه مهجور مانده در لا به لای این سیاست بازی ها فقط و فقط هُنر است. هنری كه اگر نگاهی درستی به آن شود، قابلیت باز تولید فرهنگی دارد.

این مطلب، در زمستان ۱۳۹۳، به سفارش موسسۀ مطبوعه به رشتۀ تحریر درآمده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved