فستیوال های خارجی شاخص ارزیابی جشنواره های فجر

به دنبال هویت در دهۀ فجر

محمدرضا رحمانی: هُنر برای دیده شدن زاییده شده است و بس. حتی تفكر نیهیلیسم نهادینه شده در آثار هُنری نیز برای بقا به دیده شدن محتاج است. خواه این دیده شدن در نقاشی داوینچی نمود كند خواه در قاب گُدار. آنچه باید بماند و تاثیر بگذارد هُنر است. مثلا در اكسپرسیون های آلمان نمایش عواطف و ذهنیات درونی به قیمت همین دیده شدن است كه در فرم پرفورمنس (هُنر اجرا) تجلی می یابد. در سینما نیز به عنوان یكی از شاخه های هُنر از زمان شكل گیری ایده ی یك فیلمنامه تا زمان دریافت جایزه بهترین فیلم در یك فستیوال بین المللی همه ی تلاش هایی كه انجام می شود، برای دیده شدن یك اثر هنری و تاثیرگذاری آن است.
ساختار فرهنگی هر جامعه ای اقتضائات خودش را می طلبد. بنابراین به طور مثال الگوهای فرهنگی به كار رفته در فرانسه لزوما نمی تواند سنخیتی با جامعه ایران داشته باشد. از طرفی ظرفیت های فرهنگی بین کشورها متفاوت است. در فرانسه حدود 3000 مكان برای اجرای تئاتر از سالن ها و كلوپ ها گرفته تا اجرای تئاتر در خیابان ها وجود دارد در حالی كه در ایران چیزی حدود 50 سالن وجود دارد. با وجود این اختلاف، هرگز نمی توان این را نتیجه گرفت كه قدمت تئاتر در فرانسه بیش از ایران است. چرا كه تعزیه در ایران قدمتی چند هزار ساله دارد. اصولا در بُعد فرهنگ نمی توان قضاوت های صفر و یكی داشت. قیاس های فرهنگی معمولا از جنس قیاس های مع الفارق اند و به آن ها نمی توان اعتماد كرد و توقع داشت نتایج یكسان داشته باشند. یكی از مصادیق همین قیاس های مع الفارق فرهنگی مقایسه ی جشنواره های داخلی با فستیوال های بین المللی خارجی است.

به نام دهه فجر به کام دیگران
در دهه ی فجر که از ارزشمندترین روزهای تاریخ ایران محسوب می شود، جشنواره های فرهنگی هنری در کشور برگزار می شود بدون کوچکترین توجه¬ای به فلسفه برگزاری آن. بدون کم ترین خلاقیتی. با بیشترین هزینه از منابع دولتی و کمترین دستاورد فرهنگی. یک مراسم دورهمی فرهنگی صرف با تقلید مفتضحانه از فستیوال های خارجی. از فرش قرمزمان گرفته تا طراحی تندیس و مراسم های افتتاحیه و اختتامیه؛ در همه شان فستیوال های خارجی را معیار ارزشیابی قرار می دهیم. در سینما از کن و اسکار تقلید می کنیم و در موسیقی از جایزه ی گِرِمی. نامش را هم می گذاریم جشنواره فجر.
یک زمانی یک فیلمساز روشنفکر ما موفق شد با طعم گیلاس اش یک نخل طلا در کن ببرد. گوارای جانش باد این جایزه. این اتفاق آغازی برای یک تحول بزرگ در سینمای ایران بود. آن هم باز شدن فضا برای بروز استعدادها در فستیوال های آن طرف آب ها بود. البته نکات متعددی اندر خم این جوایز هست که بماند. اما نکته ای که باید اینجا در نظر گرفته شود شاخص قرار ندادن اینگونه از فستیوال هاست. از آن تاریخ به بعد هنرمندان همین فیلمساز را که یک فیلم ایرانی به تمام معنا هم در کارنامه ی هنری اش ندارد به یک بُت بزرگ تبدیل کردند. این همان تاثیر حمایت است. فرانسه در واقع متکی بر تبلیغات رسانه ای و با بها دادن به این دسته از فیلمسازها که دارای تفکرات همسان با سیاست های خودش هست به ترویج مفاهیم روشنفکرانه ی مورد نظر خودش در ایران می پردازد.

بُحران هویت
«سینمای ما نباید راه غرب و شرق را طی کند و اتفاقاً این سخن ماست که سینمای ایران را نسبت به هویت ایرانی وفادار می‌خواهیم» (آیینه جادو ج 3/ سید مرتضی آوینی/ نشر ساقی/ ص 8).
آوینیِ بزرگ از بزرگترین دغدغه اش در سینما به عنوان بحران هویت یاد می کند. بحرانی که متاسفانه چند سالی ست شدت یافته و در عرصه های گوناگون مدیریت فرهنگی هنری ریشه دوانده. اگر ما مدعی هستیم که فرهنگ مان دارای قدمت و غنا است پس نباید الگوبردار بیگانه، که باید الگوساز باشیم. به طور مثال در ادبیات با آن پشتوانه کهن به ترویج یک سری مفاهیم شبه روشنفکرانه ی منحط غربی روی آورده ایم که خروجی اش تنها در روابط پیش پا افتاده ی مادی خلاصه می شود. سایر عرصه های فرهنگ هم که قس علی هذا …
هویت سینمای بومی و متعلق به سرزمین ما طعم گیلاس کیارستمی و امثالهم نیست. هویت سینمای ایران باید مبتنی بر ارزش ها و فرهنگ ایرانی باشد شبیه چیزی که در بچه های آسمان گُل کرد.

اسکار برای جدایی ایرانی
باورش سخت است یک جدایی از ایران این همه سر و صدا در دنیا به راه بیاندازد و بیش از 50 جایزه ی معتبر از فستیوال های بین المللی بگیرد. فستیوال هایی که آرزوی هر فیلمسازی ست در آن ها بدرخشد. از برلین گرفته تا گلدن گلوب و اسکار. دلایل اینکه چرا این فیلم اینچنین مورد توجه قرار گرفت مفصل است و از دایره ی بحث خارج. اما آنچه بیش از همه اهمیت دارد دستاوردهای این جوایز برای فرهنگ کشور است. شناساندن هویت یک پهنه ی جغرافیایی به جهان.
اگر از دیده شدن برای بقای هنر حرف زدیم، قُله اش می شود همین جمله ی آخر “شناساندن هویت یک ملت”. یعنی یک اثر هنری به جایی برسد که تمام مرزهای جغرافیایی، دینی و سیاسی را از بین ببرد و حرفش را به گوش مردم سراسر جهان برساند. اینکه آیا این فیلم تصویر درستی از ایران به جهان رسانده اینجا محل مناقشه نیست. هنر به ما و هنر اینجا اهمیت دارد.
شناساندن هویت یک ملت با ساخت یک فیلم تنها به زمان تماشای یک جدایی اختصاص نمی یابد. به علاقه ی مردم جهان به مطالعه درباره ی تاریخ ایران پس از فیلم اختصاص دارد چرا که اولین سوالی که در ذهن مخاطب خارجی نقش می بندد این است که اصلا ایران کجاست؟ پاسخ این سوال مخاطب خارجی یعنی شناساندن هویت یک ملت با کمک یک اثر هنری.

کلید اضمحلال فرهنگی در دست مدیران
جشنواره ی فجر در حوزه سینما بی شک بزرگترین رخداد فرهنگی کشور پس از نمایشگاه کتاب است. چطور می شود که در اختتامیه ی چنین جشنواره ای نه خبری از فیلمساز ارزشی هست و نه خبری از فیلمساز روشنفکر؟ چرا همیشه همه ی طیف ها ناراضی اند و شکایت دارند؟ از مردم گرفته تا فیلمساز و بازیگر و غیره.
مدیران فرهنگی ما در نابودی رضایت اکثریت اقشار به تمام معنا تبحر دارند. مدیری برای 4 سال در راس هرم سینمای یک کشور قرار می گیرد و در انتها با افتخار از لابی قدرتمندش در جایزه ی اسکار به عنوان یک ارمغان یاد می کند. آن هم درست جایی که صهیونیست ها کوچکترین اجازه ای به کسی نمی دهند مگر آنکه منفعتی نصیبشان شود. واقعا حیرت انگیز است میزان هوش مدیران فرهنگی کشورمان. هم در معتبرترین جایزه ی سینمایی جهان با صهیونیست ها لابی می کنند و هم همان فیلم و فیلمسازش را تحریم. حکایت دُم خروس است و …
مدیران فرهنگی برای تصاحب پُست مدیریتی از تمام فیلترها رد می شوند، الا فیلتر تخصص. اداره ی یک اداره ی کوچک فرهنگی با 10 کارمند هم یک حداقل هایی از تخصص را می طلبد اما ظاهرا دولت های ما همچنان به مدیریت فرهنگی کدخدامنشانه زیر سایه ی سیاست، اعتماد بیشتری دارند. نتیجه ی این اعتماد بی بنیان هم می شود وضعیت کنونی سینمای ایران:
به گزارش موسسه فوکوس، ایران با تولید 90 فیلم به شکل متوسط در هر سال در رتبه چهاردهم تولید فیلم جهان قرار دارد. با این وجود تولید فیلم در ایران با پرده‌های سینما در آن هیچ سنخیتی ندارد و با 239 سالن سینما، ایران در رتبه پنجاه و چهارم جهان قرار گرفته است. این در حالی است که از آن سو کشوری مانند ایسلند با کمترین میزان تولید فیلم در طول سال در رتبه اول تعداد سینماها با توجه به جمعیتش قرار گرفته است.
براساس داده‌های گزارش موسسه فوکوس در سال 1386 از جمعیت 71 میلیون‌نفری ایران تنها 16 میلیون نفر به سینما رفته بودند که به شکل میانگین هر ایرانی پنج‌سال یک بار به سینما رفته بود. باز متاسفانه در همین نزدیکی، کشوری همچون امارات که تنها چهار دهه از عمر ورود سینما به آن می‌گذرد و تولید سالانه فیلمش به پنج هم نمی‌رسد در سرانه‌های فرهنگی‌اش، هر اماراتی در سال دو بار به سینما می‌رود.

این مطلب، در زمستان ۱۳۹۳، به سفارش موسسۀ مطبوعه به رشتۀ تحریر درآمده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved