شانس وجود خارجی دارد؟

بخشکی شانس!

کوثر انجلاسی | خیلی وقت ها در زندگی مان با انسان هایی مواجه شده ایم که به قول قدیمی ها پیشانی نوشت دارند و بدبیاری هیچ جایی در زندگیشان ندارد و به قول معروف دست به خاک می زنند، طلا می شود و بر عکس، با افراد زیادی نیز برخورد کرده ایم که به قولی در هفت آسمان یک ستاره هم ندارند و معتقدند که همیشه بدشانسی می آورند. و اما شانس، این واژه ی همیشه آشنایی که بار ناکامی های زندگی و عدم حصول به موفقیت را روی دوش خود دارد، آیا به واقع در زندگی افراد وجود خارجی دارد یا خیر؟
علم و منطق اذعان می دارند که شانس پدیده ای است صرفا زاییده تخیل ما و افراد به اصطلاح خوش شانس یا بدشانس وجود خارجی ندارند و قابل تقسیم و تفکیک از یکدیگر نیستند و این شاخصه ای نیست که بتوان براساس آن برای انسان ها ویژگی تعیین نمود و برخی از افراد را در جریان حیات جمعی و زندگی اجتماعی با این صفت بی ریشه و اساس خواند. بلکه به حق، می بایست ملاک رسیدن افراد به موفقیت را، میزان تلاش و کوشش و همت آنان در نظر گرفت. چنان که خداوند در قرآن می فرماید: «لیس للانسان الاما سعی».
اما نکته ای که امروزه در اکثر کتاب های مرتبط با پدیده ی شانس با آن مواجه هستیم، اشاره به وجود رازی در موفقیت یا بدبیاری افراد است و آن راز در حقیقت توان پیروی از قانون جذب یا انرژی های مرتبط با آن است! همان موضوع پر طرفداری که مدت هاست طرفداران و معتقدان پر و پا قرص خاص خودش را پیدا کرده است، اما همواره با جبهه ای از مخالفان خاص خودش نیز مواجه بوده است. طبق این باور، قانون جذب همان تفکر ماست و چون تصویرهای ذهنی ما به سمت بالا جذب می شود، با اتفاقاتی مواجه خواهیم شد که به آن فکر می کنیم. نویسندگان این حوزه معتقدند که قانون جذب را می توان در سه عبارت خلاصه کرد: افکار تبدیل می شوند به اجسام؛ و این سه عبارت به معنای این است که دستاوردهای ما در زندگی، ناشی از جذب کردن آن ها به زندگیمان است.
حال این سؤال مطرح است که تعداد قابل توجهی از افراد که به عنوان افرادی خوش شانس شناخته می شوند از کجا آمده اند؟ آیا به راستی کسی خوش شانس مادرزاد به دنیا می آید یا خیر؟ در پاسخ به این سؤال به استاد شهید مرتضی مطهری مراجعه می کنیم. ایشان در جواب سوال مشابهی با این مطلب چنین پاسخی ارائه داده اند: «خداوند احدی را خوشبخت فی الذات و بدبخت فی الذات نیافریده. گلیم بخت هرکسی همان صفحه روح و آینه قلب اوست. این هم قابل سفید شدن و صیقل یافتن است و هم قابل سیاه شدن و تکدر یافتن». از نظر استاد مطهری، کسانی که هیچ گونه واقع بینی در آن ها نیست و با وهم و خیال در جستجوی حل مسائل و قضایا بر می آیند، همان کسانی هستند که به شانس و تصادف معتقدند و به گمانشان هر کس با بخت و شانس مخصوص به خودش به دنیا آمده است و این به این معناست که اگر خوشبخت فی الذات به دنیا آمده باشد هیچ چیز نمی تواند او را بدبخت کند و اگر بدشانس به دنیا آمده باشد، نه علم، نه ایمان و نه اخلاق، هیچ یک نمی توانند در طی طریق زندگی به آن ها یاری رسانند!
با توجه به نظر استاد شهید، اگر کمی به روابط علی و معلولی این مسئله، نه در حد اعلای فلسفی آن، واقف باشیم و در کنار آن کمی هم به حوادثی که هر روز و هر لحظه در زندگیمان اتفاق می افتند، دقیق تر نگاه کنیم، واضح و مبرهن است که در حقیقت مقوله شانس، نه موضوعیت دینی دارد و نه پایه و اساس علمی. اندیشه حقیقت طلب نیز هیچ گونه بهایی به آن نمی دهد. و اگر هم بخواهیم آفتابی دلیل آفتاب بیاوریم، خداوند در آیه ای از آیات قرآن مجید می فرماید: ما اصابک من سیئه فمن نفسک. یعنی از خود، و از وجودی که علت را نمی شناسد و در پی شناسایی آن نیز بر نمی آید. پس در مواجهه با این ناشناخته و مفهومی که آن را نمی شناسیم، نام «شانس» را بر روی آن می گذاریم.
از سویی دیگر، اگر به این پدیده که مفهومی فراگیر در زندگی افراد شده است، از زاویه ای دیگر نگاه کنیم، با واژه های دیگری همچون قضا و قدر – که به تعبیر بعضی شاید صورت مذهبی تر واژه شانس و اقبال باشد – رو به رو خواهیم شد. قضا و قدر، در باور ما اینطور نهادینه شده است که نباید با آن به جنگ و ستیز پرداخت و باید دست بسته تسلیم آن شد و سر تعظیم در مقابلش فرو آورد. اما واژه ی قضا، به عنوان حکم ازلی ثابت در قانون عالم و معلولات و اسبابی که تغییر نمی پذیرند، معنا می شوند. پس قضا امری است حتمی. اما در مقابل قدر، چیزی است که به اختیار انسان موکول شده است. پس قضا و قدر دو امر متلازم اند و از هم جدایی ناپذیرند. به عنوان مثال: خداوند قضا نموده که هر چیز قابل سوختنی را بسوزاند. حال اگر این حکم در معرض ظهور و بروز قرار گیرد، قدر واقع شده است و به این صورت در اختیار انسان قرار می گیرد و هرگاه نیز بخواهد آن را به کار گیرد زمان و مکان و سایر شرایطش را به حکم عقل معین می کند. با همه ی این تفاسیر معلوم می شود که درست است که خواست و اراده ی خداوند در شکل گیری حوادث و اتفاقات نقش دارد، اما نباید فراموش کرد که قوه تعقل و تفکر و همچنین قدرت اختیار، که فصل تمایز انسان از سایر مخلوقات عالم است، نیز دارای تاثیرند. شاید خداوند در پاسخ به همین شبهه ها و لغزندگی های فکری بوده که فرموده است: انا هدیناه السبیل انا شاکرا و اما کفورا.
قضاوت درباره ی این که هر روزه هر کدام از ما چه اندازه در مهیا ساختن ابزار و اسباب بروز حوادث نقش داریم، کار ساده ای است. با ورق زدن چند برگ از تاریخ معاصر که بازیگران پیش کسوت آن اجداد خرافه پسندمان بوده اند و بی سوادی آنان مزید بر علت می شد، با این واقعیت مواجه می شویم که آن ها بارها و بارها نگرش منطقی را کنار گذاشته و خود را تسلیم قضا و قدر الهی می دانستند، بدون آن که از خواسته های راستین دین و مذهبی که سنگ آن را به سینه می زدند، آگاهی داشته باشند و در راستای آن رفتار کنند. این افراد و فرزندان آن ها همان کسانی هستند که در کنار هم جامعه را شکل دادند و با پیروی از مفهوم جامعه پذیری، همان باورها را سینه به سینه به فرزندان خود انتقال داده اند. این قسم باورها نه تنها به حوزه اصطلاحات روزمره وارد شدند، که در ما این باور را به وجود آوردند که علت بدبیاری ها فقط اقبال کوتاه و شانس بد ما است و کوتاهی و کم همتی ما هیچ تاثیری در آینده ی کارهایمان ندارند. چنان که در دل ضرب المثل ها و اشعار بسیاری همچون بیت مشهور «گلیم بخت هر که را که بافتند سیاه / به آب کوثر و زمزم سپید نتوان کرد» راه باز کرده اند.
بنابراین باور به وجود شانس، خود به تنهایی می تواند آثاری سوء به دنبال داشته باشد. کما این که بسیاری از افراد با ایمانی قاطع به عدم دارا بودن شانس در زندگی خود، از هر کوششی فروگذار کرده و خود را در جریان زندگی می اندازند و اجازه می دهند که روزگار به هر نحوی آن ها را در مسیری که این افراد از آن به عنوان تقدیر یاد می کنند، بیندازند و خیر یا شر بودن مسیرهای پیش رویشان را به طور مطلق مربوط به تقدیر بدانند. در حالی که انسان مسئول سرنوشت خویش است و پس از مرگ، از او درباره ی کرده ها و نکرده های زندگی اش سؤال خواهد شد.

این مطلب، در تابستان ۱۳۹۳، به سفارش موسسۀ مطبوعه به رشتۀ تحریر درآمده است.

مطالب دیگر پروندۀ «خرافات»:

چشم‌ها را باید شست (چرایی و آسیب‌شناسی گرایش بیشتر بانوان به مباحث خرافی)
خرافاتی‌ترین سرزمین (خرافات در استان‌ها و شهرهای کشور)
پشت پردۀ قاب جادویی (بررسی خرافات و جادو در فیلم‌ها و کتب کشورهای غربی)
که آمد ز آتش برون شاه نو (خرافات در شعر و ادبیات زبان فارسی)
خرافه‌های بین‌المللی (خرافه های رایج در خارج از ایران)
رو در رویی (داستانی دربارۀ خرافات)
روح تو روح! (داستانی طنز دربارۀ خرافات)
مخروفه! (شعر طنز دربارۀ خرافات)
خرافات چگونه رواج می‌یابند؟ (علل رواج خرافات و مصادیق آن)
سیزده، بیشتر از آنکه نحس باشد، مقدس است! (عدد سیزده؛ نحس یا سعد؟)
تو یک انسان خرافاتی هستی اگر به این چیزها اعتقاد داشته باشی! (اینفوگرافی)
فالت بگیرُم؟ (ملاقات با یک فالگیر)
از عاشورا تا امروز، اسب‌ها شرمگین‌اند (آیا نعل اسب نشانۀ خوشبختی است؟)
این بار، صبر نیامد (رابطۀ عطسه و صبر)
حلال زاده به … (دربارۀ حلال زادگی)
در لباس تکنولوژی (این پیام را بخوان و برای چند نفر بفرست!)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved