زندگی دختران و زنان روستایی

به دستان پرمهر و گرمش؛ سلام!

مهدیه موسی‌زاده: اگرچه مرغ همسایه از قدیم الایام غاز بوده، اما احتمالا این ضرب المثل در زمان حال نیز بسیار پر کاربرد و چه بسا پرکاربرد تر از گذشته باشد. باور نمی کنید؟ به شما ثابت می کنم. اگر شما خانمی هستید که در شهرهای بزرگ زندگی می کنید، لطفا برای چند لحظه چشمتان را ببندید، تصور کنید سمت راست شما یک دشت سبز وسیع با تپه های کوچک و بزرگ قرار دارد، سمت چپتان یک رود که از چشمه ای در دوردست ها جاری شده و روبرویتان یک کلبه ی ترجیحا چوبی که ایوانش با گلدان های گل پر شده است. فضا از بوی بارانِ نم نم عطرآگین است و بوی کاه گل به مشام می رسد. آیا حالا دوست دارید چشمتان را باز کنید؟ یا منظره ای که تصور کردید دلچسب تر از این است که از آن خارج شوید و به دود و دم فضای شهری بازگردید؟ به ترافیک، سر و صدا، شلوغی ها و بوهای نامطبوعی که در برخی مناطق به مشام می رسد، باران هایی که دیگر وقتی می بارند باید جایی پناه گرفت که باران آمیخته با قطره های سرب، به سلامت پوست لطمه نزند. حال وقت آن است که کاربرد آن ضرب المثل قدیمی را به شما نشان بدهم؛ اگر از خانمی که در یک روستا زندگی می کند، یعنی دقیقا در همان فضایی که برایتان توصیف کردم، بخواهیم که چشمش را لحظه ای ببندد و تصور کند که در سمت راستش یک پاساژ چند طبقه پر از مغازه هایی با اجناس مختلف، سمت چپ یک مغازه ی فست فود بسیار بزرگ با منویی متنوع و در روبرو یک مجتمع مسکونی بیست طبقه قرار دارد که طبقه ی آخرش محل سکونت اوست و منظره ای از شهر از پشت پنجره هایش پیداست، حتما دوست خواهد داشت که ساعت ها در تصورش باقی بماند. حالا به کاربرد وسیع ضرب المثل مذکور پی بردید؟
اگر موارد خاصی مانند شغل، وابستگی های خانوادگی و … را در نظر نگیریم، شاید بتوان گفت خیلی از دختران و زنان شهری ما، حاضرند برای رهایی از تنش های روزمره ی رایج در شهرهای بزرگ مانند ترافیک، آلودگی و شلوغی به جایی شبیه روستایی که در ابتدا وصفش کردیم، پناه ببرند. اما فکر می کنید چه دلیلی وجود دارد که خانم هایی که در روستا زندگی می کنند نیز دلشان می خواهد که جایشان را با خانم های شهری عوض کنند؟ تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که دختران و زنان روستایی با همه ی جذابیت هایی که یک روستا دارد چگونه زندگی خود را می گذرانند؟
اگر در شهر، دخترتان را برای جمع کردن سفره و کارهای دیگر خانه، کوچک می دانید یا خودش حاضر به انجام چنین کاری نیست، باید بگویم که بیشتر دختران روستا، از دوران کودکی به مادرها و پدرهایشان در کارهای روزمره نظیر دامداری، کشاورزی و گاهی قالیبافی و کارهایی نظیر این ها کمک می کنند. آنچه مسلم است این که روستاهای ما جدا از اقلیم و شرایط خاصشان، دختران و زنان صبورتری دارد. چرا که این همه سردرگمی که برای دختران و زنان در شهرهای بزرگ و میان خیابان های پر ازدحام، مراکز خرید رنگارنگ، ترافیک و شلوغی های گیج کننده به وجود می آید، در روستاها نیست. در روستاها به دلیل زمان بیشتری که اعضای خانواده در کنار هم می گذرانند، رابطه ی صمیمانه تری وجود دارد که اصلا قابل مقایسه با روابط خانواده ها در شهرهای بزرگ نیست. روستاها اغلب به دلیل کوچکی، بستر مناسبی برای نزدیکی دل های خانواده ها فراهم می کنند. مادر بزرگ ها و پدر بزرگ های خانواده اگر هم در آن خانه زندگی نکنند، اما می توانند هر روز و هر ساعتی که می خواهند نوه ها و نتیجه هایشان را ببینند. دختران روستا تلاش و پشتکار در زندگی را از مادرانشان در کودکی می آموزند و مهربانی و صمیمیت میان خانواده ها را در آینده سر لوحه ی زندگیشان قرار می دهند. نشاطی که دختران روستا در بازی با مرغ و خروس ها و پرندگان به دست می آورند قابل مقایسه با نشاطی که دختران شهری از خریدن یک عروسک جدید به دست می آورند نیست. چرا که آن عروسک یک موجود بی روح است و دختران شهر بعد از مدتی دلشان هوای یک عروسک دیگر می کند؛ حال آنکه دختران روستا کنار مخلوقات زنده ی خداوند روزگار می گذرانند و از غذا دادن به آنها و بازی کردن با آنها لذت می برند. با کمک کردن به مادرانشان احساس بزرگی می کنند و بوسیدن دست پدربزرگ و مادربزرگشان، حس خانواده دوستی و احترام به بزرگترها را در آن ها تقویت می کند. البته تمام آنچه گفته شد در دختران شهرها هم کمابیش دیده می شود، اما در دختران روستایی این ویژگی به مراتب بسیار بارزتر است و نمود بیشتری پیدا می کند.
زنان روستا نیز حتی اگر مستقل از همسرانشان شغلی مثل دامداری و کشاورزی و قالیبافی و نظیر اینها داشته باشند، باز هم فرصت بسیار بیشتری نسبت به زنان شاغل شهر برای کارهای خانه دارند. گاهی با دست های خودشان نان می پزند و گاهی برای زیر انداز فرزندانشان گلیم می بافند. با دست های پر مهرشان شیر گاوها و گوسفندها را می دوشند یا با تخم مرغ هایی که احتمالا کودکانشان در جمع آوری به آنها کمک کرده اند عصرانه ای برای خانواده درست می کنند. در روستا بیشتر چیزها محصول دست زنان و دخترانی ست که از انگشتشان باران محبت می بارد. عروسک هایی که مادران برای فرزندانشان درست می کنند شاید به قشنگی عروسک هایی که دست دختران شهری ست نباشد، اما تفاوت بسیار بزرگی دارند. عروسک های شیک داخل مغازه های شهر محصول دستگاه های سرد و بی روح کارخانه هاست. ولی عروسک های دست ساز و شاید کمی کج و معوج دست دختران روستا، محصول عشق مادری به فرزندش و ساخته شده با دستی گرم و پر از محبت است.
با همه ی آنچه گفته شد، شاید دلیل اینکه گاهی دختران و زنان روستا، زندگی در شهر را به صمیمیت و صفای محل زندگیشان ترجیح می دهند، کمبود برخی امکانات باشد. هر مادری دوست دارد فرزندش در مدرسه ای نزدیک به خانه شان درس بخواند حال آنکه برخی روستاها اصلا مدرسه ای ندارد و کودکان مجبورند فاصله ی زیاد خانه تا مدرسه ی روستای بعدی را هر روز طی کنند. جای تاسف است اگر بگوییم هنوز هم روستاهایی هستند که از گاز رسانی محرومند و باید زنان روستا در زمستان همیشه دغدغه ی گرم نگهداشتن فرزندانشان را داشته باشند. در برخی موارد امکانات بهداشتی نظیر درمانگاه و خانه های بهداشت را نیز باید به موارد بالا اضافه کرد.
در مجموع، باید گفت اگر روستاها آنچه برای زندگی ضروریست را داشته باشند، نه تنها زنان و دختران روستایی در همان صفای خاص روستاها زندگی پر از نشاط خود را می گذرانند، چه بسا دختران و زنان شهری نیز فارغ از دل مشغولی های رایج شهرهای بزرگ، به روستاها بروند و صفا و صمیمیت روستاییان باعث یک زندگی آرام و بی دغدغه برای آنها بشود.

این مطلب، در تابستان ۱۳۹۳، به سفارش موسسۀ مطبوعه به رشتۀ تحریر درآمده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved