رمان شاخدماغیها، دارای متنی است که حوصله را سر نمی برد. فصلهای اپیزودگونه آن، با این که نشانه ای از این است که یک روایت بلند و داستانی هدفمند روبروی ما قرار نگرفته، این امکان را به خواننده های نوپا می دهد که از حجم کتاب نترسند و بتوانند با یک ربع یک ربع خواندن های منقطع هم کتاب را تمام کنند؛ و این حاشیه ای مهم درمورد این کتاب است:آشناکننده مخاطب تازه کتابخوانی، با خواندن کتاب های نسبتا پرحجم.
رومیزی را از روی دستۀ چوبی مبل برداشتم، پشتیاش را درست کردم و نشستم. مامان به چندتا از همسایهها زنگ زد، ولی نیلو خانۀ هیچکدامشان نبود. بابا نشسته بود پشت میز ناهارخوری، خیره شده بود به نقطهای و هی پیشانیاش را میمالید. معلوم نبود به چی فکر میکند. پریشب که آمد توی اتاقمان و به آرمان گفت «برو بیرون، با سهیل کار دارم»، یک لحظه جا خوردم…
یادداشتی از مهدی طهماسبی بر رمان «شاخدماغیها» نوشتۀ سیده عذرا موسوی. این پادکست، در بهار 98، با اجرا و ساخت المیرا شاهان، منتشر شد.