روزنامههای انگلیسی در اول مه ۱۹۹۸ خبر از مرگ شاعر «سوری» [اهل سوریه] دادند که چندی بود در لندن میزیست. «نزار قبانی» در طول ۵۰ سال سرایش شعر، همواره مشهور بود و منتقدان او را به بزرگی یاد میکردند. او که نوشته بود: «او میدانست مرا خواهند کشت / و من میدانستم او کشته خواهد شد / هر دو پیشگویی درست درآمد / او چون پروانهای/ بر ویرانههای عصر جهالت افتاد / زنی بود اصیل در میان انبوهی از زنان مصنوعی/ این سرزمین / این همه سبزی را / نقش هزاران نخل را در چشمان بالقیس / تاب نیاورد / میدانستم او کشته خواهد شد / پس از رفتنش عصر آب پایان یافت و عصر تشنگی آغاز شد» لقب عاشقانهسرای بی همتا را در سراسر زندگی خود حفظ کرد.
من نزار قبانی هستم، نه کارلوس که اینترپل، خانه به خانه او را تعقیب میکند. من فقط به شعر منسوبم و به خدا و رسول و روز قیامت ایمان دارم. به آزادی با همۀ جزئیاتش اعتقاد دارم. از سرکوب با همۀ جزئیاتش متنفرم. از کسانی که خون ملتها و شعرها را میمکند، متنفرم.
یادداشت علیرضا سمیعی بر کتاب «کلیدها» (گفتگوهایی پیرامون شعر و زندگی نزار قبانی) ترجمۀ انسیهسادات هاشمی. این پادکست، در بهار 98، با اجرا و ساخت المیرا شاهان، منتشر شد.