آقای نویسنده، جناب زارع! کتاب تحریر دیوانگی شما به من چسبید. ولم نکرد، کمی زخمی شدم و البته ناسور. اینقدر خوب، این قهرمان شرِ شما، پی جویِ من شد.
عدالت مُرد و قضاوت، در قصیترین شکل به خودم واگذار شد! من بی نهایت برای قهرمان ِبد شما، در این رمان، احترام قایلم! اینقدر خوب، می شود بد بود و اینقدر خوبتر، آن حالِ نحس و طالع ِ فرسوده شرارت را نو کرد!
خانه ها قبل از آدمها زمان رفتن را درک میکنند. این را بارها دیدهام. ابتدا چیز کم ارزشی تکان می خورد. مثلا عروسکی می افتد، استکانی می شکند یا چه می دانم؛ بند پرده ای گشوده می شود و پرده تاب می خورد روی دیوار خانه و دانه های ریز غبار را توی هوا به هم می ریزد. به ناگاه در انبوه شلوغی، همه جا ساکت میشود. حتی هیچ شیری چکه نمیکند یا لااقل صدای چکهاش شنیده نمیشود. بعد صدای پای افراد داخل خانه از بین میرود…
یادداشتی از سعید تشکری بر رمان «تحریر دیوانگی» نوشتۀ مهدی زارع. این پادکست، در بهار ۹۸، با اجرا و ساخت المیرا شاهان، منتشر شد.