شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! چون برادران به سلامت یکدیگر تهنیت گفتند، به شتاب هرچه تمامتر بهسوی قسطنطنیه روان شدند. اسلامیان را کار بدینجا کشید. و اما عجوزک پلید، ذاتالدواهی، چون با بهرام و رستم آنچه دانست گفت، آنگاه بر نیستان بازگشته بر اسب خود بنشست و بشتابید تا اینکه به سپاه مسلمین که قسطنطنیه را محاصره کرده بودند برسید…
ادامۀ قصه را گوش کنید.