چون شب هشتاد و نهم برآمد

 

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! ذات‌الدواهی گفت: تو را به کاری اشارت کنم که از علاج آن ابلیس عاجز شود و آن این است که پنجاه هزار مرد کاری به کشتی‌ها بگذار که به سوی جبل دخان رفته در آن‌جا کشتی نگاه دارند. چون لشکر شما با لشکر اسلام روبرو شوند، ایشان نیز از دریا به در آمده پشت سر ایشان بگیرند و ما نیز از این سو پیش روی ایشان بگیریم، آن گاه یک تن از لشکر اسلام خلاص نیابد…

ادامۀ قصه را گوش کنید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved