چون شب هشتادم برآمد

 

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! وزیر دندان با ضوءالمکان گفت که: کنیز دوم پیش آمده در پیش ملک نعمان هفت‌بار زمین ببوسید. پس از آن گفت که: لقمان با پسرش گفت: سه چیز است که شناخته نمی‌شود، مگر در سه وقت. نخست بردباری است که شناخته نمی‌شود مگر به هنگام خشم. دو دلیری است که شناخته نمی‌شود مگر در جنگ. سوّم دوست است که شناخته نمی‌شود مگر در وقت نیازمندی بر او…

ادامۀ قصه را گوش کنید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved