شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! چون قافله سه روز در آنجا بماندند، پس از آن سفر کردند و همی رفتند تا به شهر دیگر رسیدند و سه روز در آنجا بماندند. پس از آن سفر کردند و به دیار دیگر برسیدند. نسیم بغداد به ایشان بوزید. ضوءالمکان را از خواهر و پدر و مادر یاد آمده محزون گشت که بی نزهتالزمان چگونه نزد پدر رود…
ادامۀ قصه را گوش کنید.