شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! چون شرکان این سخن بشنید گونهاش زرد گشته، دلش بتپید و سر به زیر افکند و از بسیاری اضطراب بیهوش شد. چون به هوش آمد به حیرت و فکرت فرو رفت. ولی خویشتن بدو نشناساند و با او گفت: ای خاتون! آیا تو دختر ملک نعمان هستی؟ نزهتالزمان گفت: آری…
ادامۀ قصه را گوش کنید.