مرگ پایان کبوتر نیست(1)
المیرا شاهان | بسیاری از ما وقتی به مرگ فکر میکنیم، علاوه بر یادآوری آرزوهای برآورده نشده و رنج جدایی از عزیزان یا شاید عذاب وجدان برای ارتکاب گناهان و اشتباهاتمان، دچار هراسی زیرپوستی میشویم؛ هراسِ فراموششدن.
بسیار گفتهاند و شنیدهایم و دیدهایم که خاک، قلب بازماندگان را از مصیبتِ رسیده سرد میکند و موجب میشود که به مرور فقدانِ عزیز از دست رفته را تاب بیاوریم. این صبوری اما در ازای چه چیزی است جز فراموش شدن آدمی؟ همین هراس است که در کنار طمعهای دنیایی ما، میل بقا و جاودانگی را پدید میآورد. ما در بقاست که ماندگار میشویم. گویی مرگ ما را از حافظۀ تاریخ میزداید و میباید اثری گذاشت تا نامی بماند و یادگاری. کتاب «جاودانگی» به این میلِ انسانی میپردازد و در خلال داستان از کسانی یاد میکند که نامشان در حافظۀ تاریخ ثبت شده است؛ مثل گوته، موتسارت و بتهوون که با جاودانگیِ زیبا و باشکوه خود، پس از گذشت سالها همچنان در یادها ماندگارند. در مقابل گونهای جاودانگی نیز هست که مسخره و نازیبا لقب میگیرد؛ مثل جاودانگی تیکو براهه، منجم دانمارکی، که شرم از دستشویی رفتنش در یک مهمانی، موجب ترکیدن مثانه و درنتیجه مرگش شد. کوندرا جاودانگی و مرگ را دو عنصر جداییناپذیر میداند و با طرح سوالاتی پیرامون خود، خدا، جهان پیرامون، عشق، جنگ، روابط انسانی و … ، پاسخی برای هرکدام ارائه میکند.
متناسباند و موزون، حرکات دلفریبت(2)
کتاب با توصیف صحنهای در یک استخر و لحظاتی که راوی با شخصی بهنام پروفسور آوِناریوس ملاقات میکند، آغاز میشود. نویسنده، زنی را میبیند (اَگنس) که از استخر بیرون میآید و به شیوهای خاص برای مربی شنایش دست تکان میدهد؛ این حرکت سبک، دلربا و روان چنان است که گویی توپی زرین از نوک انگشتانش پدیدار میشود. کوندرا با شرح این تصاویر، تعریفی متفاوت از حرکتها ارائه میدهد؛ اینکه حرکات آدمی محدودند و اگر فرض کنیم که تا امروز پنجاه میلیارد آدم روی کرۀ زمین زیستهاند و گروهی مردهاند و شماری زندهاند، تعداد حرکتها در برابر جمعیت آدمیان محدود است. بنابراین هر حرکت نمیتواند خاص و منحصربهفرد باشد. بلکه میتواند بارها و بارها در وجود زنان دیگری جای بگیرد و زیبایی بیافریند.
کوندرا بعد از صحبت از حرکات، وارد زندگی خصوصی اگنس میشود و به روایت کشمکشها، عواطف، تجربیات و تصمیمات هر یک از اعضای خانوادۀ او میپردازد؛ گاهی نیز در میانۀ داستان به زندگی گوته و افرادی که نامی جاودان و ماندگار دارند گریز میزند. در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«ما نمیدانیم اسمهایمان چه وقت به وجود آمدهاند. یا چگونه یکی از اجداد دورمان آن را به دست آورده است. ما اسمهایمان را اصلاً نمیفهمیم و تاریخشان را نمیدانیم. با وجود این آن را با وفاداری بسیار تحمل میکنیم و با آن ترکیب میشویم و آن را دوست میداریم و به شکل مسخرهای به آن میبالیم. انگار در یک لحظه درخشش الهام، خود آن را خلق کرده باشیم. صورت نیز مثل اسم است. شاید کمی پیش از پایان یافتن دوران کودکیام اتفاق افتاد: برای مدت زیادی آنقدر به آینه نگاه کردم تا بالاخره باورم شد که آنچه میبینم خودم هستم. خاطراتم از این دوره خیلی مبهم است، اما میدانم که کشف خویشتن باید خیلی کیف داشته باشد. اما موقعی پیش میآید که تو در برابر آینه میایستی و از خود میپرسی: این خود من است؟ و چرا؟ چرا من! باید با این یکی بشوم؟ مرا چه پروای این صورت؟ و در آن لحظه همهچیز شروع به فروریختن میکند… .»
کوتاه دربارۀ نویسنده
میلان کوندرا نویسندۀ اهل جمهوری چک است که در سال 1929 به دنیا آمد. او رشتۀ ادبیات و زیباییشناسی را برای تحصیل انتخاب کرد و تا امروز چندین بار موفق به کسب جایزۀ نوبل ادبیات شد. از آثار مشهور او میتوان به کتاب «بار هستی» اشاره کرد. کوندرا کتاب «جاودانگی» را در 61 سالگی نوشت.
مخاطبان این کتاب چه کسانی هستند؟
اگر به موضوعات فلسفی علاقمندید یا دوست دارید بخشهای خصوصیتری از زندگی گوته بخوانید یا اینکه مایلید با داستانی جذاب و پر کشش روبهرو شوید، این کتاب 462 صفحهای از نشر کانون را که حشمتالله کامرانی زحمت ترجمهاش را کشیده، تهیه کنید و از آن لذت ببرید.
(1). سهراب سپهری.
(2). سعدی.
امتیاز من: ★★★★★
این مطلب در پاییز 1399 در سایت با هم کتاب به انتشار رسیده است.