آسیب به فرایند کسب آگاهی و بینش به علت اتلاف وقت

در جستجوی زمان از دست رفته*

پرستو علی عسگرنجاد: آن‌قدر برایش لطیفه و نقیضه ساخته‌اند و آن‌قدر زوایای مختلف آسیب آن را به زبان طنز گفته و کشیده‌اند که نوشتن در باب آن، کار چندان ساده‌ای نیست. اسمش را که بیاوری، قطاری از جملات قصار و نصیحت‌های نخ‌نما شده در ذهن هر مخاطبی ردیف می‌شود و دیگر کسی اشتیاقی برای دنبال کردن بحث ندارد؛ این‌ها همه اما، چیزی از ابعاد این فاجعه کم نمی‌کند، فاجعه‌ای به نام «تلفن همراه».
این روزها، اپراتورهای تلفن همراه به تکاپو افتاده‌اند تا با طرح‌های مکالمۀ شگفت‌انگیز و شورانگیز و تعجب‌برانگیز(!)، کاربران خود را از دست ندهند و تقلا کنند در رقابت با شبکه‌های اجتماعی، حرفی برای گفتن داشته باشند. قسمت اعظم زمان تبلیغات تلویزیونی، به پخش صدباره و هزاربارۀ آگهی‌های این طرح‌ها می‌گذرد؛ طرح‌هایی که به مخاطب امکان می‌دهند از نیمه شب تا خروس‌خوان صبح، به رایگان با مخاطبینش صحبت کند. در این میان، نه کسی از خودش می‌پرسد کدام آدم عاقل و موجهی، با کدام دلیل قانع‌کننده‌ای باید این ساعات بامدادی را به مکالمۀ همراه با خروپف با مخاطبینش بگذراند و نه برای کسی سؤال می‌شود که چه گفتگویی این قدر اهمیت دارد که آدمیزاد، تنها ساعات مفید خواب خود را به خاطر آن حرام کند! آن‌چه در عمل اتفاق می‌افتد، استقبال پرشور و بی‌سابقۀ مردم از این طرح‌های رنگارنگ و تلاش بی‌وقفه برای استفادۀ حداکثری از این شارژهای مفت و مجانی است که مبادا ریالی از طرحی استفاده‌نکرده باقی بماند!
فارغ از همۀ آسیب‌های روانشناختی و اجتماعی که چنین تمایلات دسته‌جمعی و همه‌گیر، به بار می‌آورد، باید به مقولۀ آسیب‌های فرهنگی ناشی از استفادۀ بیش از حد از تلفن همراه، نگاه ویژه داشت. چه آن‌که ای بسا هیچ مقوله‌ای همانند فرهنگ، پایه و اساس یک کشور را شکل نمی‌دهد و کوچک‌ترین تخلخلی در آن، پایه‌های هویت ملتی را متزلزل نمی‌سازد. ناگفته پیداست که تا یادی از فرهنگ می‌رود، «کتاب» به عنوان بزرگ‌سمبل این عرصه، به جایگاه وارد می‌شود و تمام‌قد در مقابل مخاطبینی که آن را وانهاده‌اند، تعظیم می‌کند. کتاب، این موجود ناشناختۀ دهۀ اخیر که می‌رود تا زیر خیل مکالمات مداوم و پیامک‌های غیرضروری و کانال‌ها و گروه‌های تلگرامی تا ابد مدفون شود، هنوز، اساسی‌ترین سمبل فرهنگ یک جامعه است. به همین علت، شاید بد نباشد نگاه دقیق‌تری به این مقوله بیفکنیم و ببینیم این اسمارت‌فون‌های فِلت کوچک، چه دهان بزرگی دارند برای بلعیدن بزرگ‌ترین کتابخانه‌ها.
سخن از کتابخانه به میان آمد، مکانی که دیگر بی شباهت به موزه نیست! محلی که در روزگاران گذشته- و منظور از این روزگاران گذشته نه زمان ماقبل تاریخ، که تنها همین دهۀ فقید گذشته است!- به هنگام تنظیم قرار ملاقات دانش‌آموزان و دانشجویان و هنرمندان، رتبۀ اول را به خود اختصاص می‌داد، این‌ روزها به مقبره‌ای خاک‌گرفته تبدیل شده است. قفسه‌های رمان ایرانی و خارجی، داستان کوتاه، داستان تاریخی، شعر، فلسفه، جامعه‌شناسی و حتی معارف زیر خروارها گرد و غبار، نای نفس کشیدن ندارند و دستی، محض تورق حتی، به سمتشان نمی‌رود. تنها قفسه‌هایی که می‌توانند به این بخش‌های خاک‌گرفته فخر بفروشند و دلشان خوش باشد که مخاطب دارند، کتاب‌های کمک‌درسی و تست کنکورند با خیل متقاضیان پشت دروازه‌های دانشگاه! در حقیقت، این روزها قسمت اعظم افرادی که «رفتن به کتابخانه» را در برنامۀ خود دارند، همین دانش‌آموزان نگون‌بخت‌اند که در اغلب موارد، جهت بهره‌مندی از سکوت و جوّ علمی-رقابتیِ سالن مطالعۀ کتابخانه به آن پناه می‌برند، نه محض خاطر کتاب‌هایی که له‌له می‌زنند برای خوانده شدن!
این‌ها همه اما یک روی سکه است. همین افرادی که تا اسم کتاب به میان می‌آید، از کمبود وقت و درس و کنکور کارشناسی و ارشد می‌نالند، بیش از آن که وابسته به جزوات و کتاب‌های تستشان باشند، دلبستۀ گوشی همراه خودند. هر کس قطعاً یک بار این تصویر را به چشم دیده است: دانش‌آموز یا دانشجوی جوانی مشغول مطالعۀ دروس خود است و روی میزش، درست کنار دستش، تلفن همراهی جا خوش کرده که دقیقه‌ای یک بار، صفحه‌اش روشن می‌شود تا مبادا پیامی نخوانده بماند و از قلم بیفتد. این یعنی حتی در ساعاتی که قرار است تنها اختصاص به مطالعه، آن هم مطالعۀ درسی داشته باشند، باز هم این تلفن همراه است که همواره همراه است! این یعنی وقتی کسی حین درس خواندن هم حواسش پیش تلفن همراهش باشد، دیگر چه جای پرسش از سرانۀ مطالعۀ غیردرسی او؟
اوضاع کتابفروشی‌ها هم چندان بهتر از کتابخانه‌ها، این مقبره‌های خانوادگی، نیست! سبد خرید شخصی اکثر جوان‌های دهۀ نود، از هر شیء کاغذی شبیه به کتاب، خالی است! در عوض، متعلقات تلفن همراه همچون قاب‌های متنوع و رنگارنگ، هدفون‌ها و هدست‌های متعدد، آویزهای دست‌ساز و اسپرت، هندزفری‌های بلوتوثی و چه و چه، همگی در این سبد، جا خوش کرده‌اند. اگر هم فسیلی از کتابخوان‌های گذشته باقی مانده باشد که هنوز حاضر باشد برای خرید کتاب، هزینه‌ای بپردازد، قیمت بالای کتاب‌هایی که سوبسید دولتی خود را برای خرید کاغذ از دست داده‌اند و ناچارند آن را با افزایش قیمت پشت جلد جبران کنند، رمقی و رقمی برای فسیل مذکور، باقی نمی‌گذارند. ضمن این که باید اشاره کرد بخش اعظم بودجۀ متشکله از پول توجیبی‌ها و کار دانشجویی‌ها، پیشتر به خرید همان متعلقات فوق، اختصاص یافته است!
اما در این بین، افرادی هم هستند که هنوز شوق زائدالوصف خود را به کتاب‌خوانی از دست نداده‌اند. هنوز افرادی هستند که مانند آخرین کورسوهای امید، در آسمان فرهنگ این کشور می‌درخشند و دلشان می‌خواهد حداقل چند دقیقه‌ای از روزشان را به کتاب خواندن بگذارند. این تلفن همراه والامرتبه اما، در بطن زندگی آن‌ها هم نفوذ کرده است. نسخه‌های پی‌دی‌اف کتاب‌ها و ای-بوک‌هایی که روز به روز، متنوع‌تر و کامل‌تر از گذشته در اینترنت آپدیت می‌شوند، نه تنها کمر ناشران و نویسندگان را می‌شکنند، بلکه آن آخرین کورسوهای امید را هم خاموش می‌کنند و با راه یافتن به تلفن‌های همراه، مجالی به کتاب‌های کاغذی دوست‌داشتنی نمی‌دهند. البته باید با نگاهی دقیق‌تر و واقع‌گرایانه، از وجدان این افراد سؤال کرد که حقیقتاً تا چه اندازه به همین نسخه‌های دیجیتالی کتاب‌ها مراجعه می‌کنند و آیا بخش اعظم حافظۀ گوشی‌شان که به ذخیره‌سازی این نسخ اختصاص یافته، واقعاً مورد استفاده قرار می‌گیرد یا تنها، ماهی یک بار، به وقت کلافگی و خواب‌آلودگی در مترو و اتوبوس است که یاد آن می‌افتند؟!
هر چه بازار کتاب و کتابخوانی، بی‌رمق و ناامیدکننده است، بازار مخابرۀ پیام‌های شبکه‌های اجتماعی، گرم و پرهیجان است! نرم‌افزارها و اپلیکشین‌های ارتباطی، روز به روز با ورژن‌های متنوع از راه می‌رسند و هنوز به سال نکشیده، از رسانۀ ملی می‌شنویم که بیش از 22میلیون نفر کاربر ایرانی، عضو این شبکه‌ها هستند! این آمار در حقیقت نشان می‌دهد پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایی که سواد قرآنی‌شان را مدیون نهضت سوادآموزی‌اند و جز مفاتیح‌الجنان، روخوانی از کتاب دیگری را بلد نیستند، تحت آموزش نوه‌های هزارۀ سومی خود، مشغول آپدیت کردن نسخۀ جدید اینستاگرام‌اند جهت آپلود کردن عکس دورهمی شب یلدا! این یعنی کار از انتشار کاریکاتورهایی که کلۀ آدم‌ها را شبیه تلفن همراه نشان می‌دهد و به مقایسۀ شب چلۀ سال‌های گذشته با امروز می‌پردازد، گذشته است. این یعنی ما آدم‌های امروز، می‌دانیم که همین گوشی‌های نقلی خوش رنگ و لعاب، دارند تمام وجود و احساس ما را در خود فرو می‌برند، اما همچنان لبخند می‌زنیم و به جدیدترین جوک‌هایی که در کانال «بخون و بخند» گذاشته شده است، می‌خندیم!
شبکه‌های اجتماعی که با گذر از کامپیوترها و لپ‌تاپ‌ها، حالا به گوشی‌های موبایل رسیده‌اند، ظاهری بسیار عوام‌فریب دارند. عده‌ای که پیشتر، با کتاب و مطالعه مأنوس بودند، خودشان را به این راضی می‌کنند که با تکنولوژی روز همراه شوند و بر موج اطلاعات اینترنتی سوار شوند. آن‌ها خیال می‌کنند با کمک این شبکه‌های اجتماعی، در زمانی کوتاه‌تر و در مقیاسی وسیع‌تر، می‌توانند به تبادل اطلاعات بپردازند و این خود، دست کمی از مطالعۀ چندین کتاب در موضوعات مختلف ندارد. با همین تفکر است که می‌بینیم هر روز، زیر لوای اطلاعات به‌روز و مستند، انبوهی از شایعات بی‌پایه و اساس در این شبکه‌ها دست به دست می‌چرخد. یک روز، هشدار می‌رسد که نوع جدیدی از مرغ‌های یخ‌زده به بازار وارد شده‌اند که ظرف یک دقیقه، مصرف‌کننده را به انفارکتوس قلبی-مغزی توأمان دچار می‌کنند! روز دیگر، عکس پرتقال‌های آغشته به ویروس ایدز منتشر می‌شود و روز دیگر، جملات قصاری از زبان نویسندگان داخلی و خارجی منتشر می‌شود که در دورافتاده‌ترین کتاب‌های آن‌ها، مضمونی مشابه به جملات مذکور حتی، یافت نمی‌شود! این چنین است که فرآیند کسب آگاهی و جایگزینی فرهنگ کتابخوانی با فرهنگ تلگرام-خوانی، نه تنها به آفتی برای هدر دادن وقت، که به مجالی برای سوءاستفادۀ فرصت‌طلبان تبدیل می‌شود.
چنان که ذکر آن رفت، «کتاب»، اصلی‌ترین سمبل فرهنگ یک جامعه است؛ سمبلی که دریایی از آگاهی، دانش و بصیرت را در دل دارد. اما آن چه در این ایام شاهدش هستیم، رشد روزافزون کاربران تلفن همراه و شبکه‌های اجتماعی است و مردمی که صدرنشین کیف‌هایشان، نه کتاب و روزنامه و مجله، که گوشی همراه است. با این روند، دیری نخواهد پایید که پایه‌های فرهنگ هزار و چند صد سالۀ ما، بلرزد و سمبل فرهنگ جوان ایرانی، نه کتاب‌های کتابخانه‌اش، که جدیدترین بازی‌های تلفن همراهش باشد…

*نام کتابی است از «مارسل پروست»، نویسندۀ فرانسوی.

این مطلب، در زمستان ۱۳۹۴، به سفارش موسسۀ مطبوعه به رشتۀ تحریر درآمده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved