شهرزاد گفت: اما از آن طرف شمسالدینِ وزیر که سه روز در دمشق ماند، روز چهارم به طرف بصره روانه گشت و چون به شهر بصره رسید فرود آمد و نزد سلطان بصره رفت و سلطان، خیلی به وزیر احترام گذاشت و از او علت آمدن را سوال کرد. وزیر داستان را گفت و سلطان که نامش علانورالدین بود، برادری داشت که او هم سلطان بود و چون نام نورالدین شنید…