مهدی و دشمنانش؛ تکفیری‌ها، وهابی‌ها، سلفی‌ها و خوارج زمان

وهابیت نیرومندترین دشمن مهدویت

یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ
مى‏‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا، گرچه کافران را ناخوش افتد، نور خود را کامل خواهد گردانید.

منادا ناطقی: خداوند متعال انسان را به نحوی خلق کرده است که نیاز به راهنما و هادی همواره در او وجود داشته است. انسان مخلوق خداوند است و مخلوق موجودی نیازمند به خالق محسوب می شود. یکی از جنبه های نیاز این مخلوق، یعنی انسان، راهنمایی و هدایت است. در نتیجه نیاز به راهنما و هدایت گر از اجزای قطعی و جدایی ناپذیر فطرت انسانی محسوب می شود. خداوند کریم که هیچ یک از نیازهای مخلوق خود را بی پاسخ نگذاشته است و خواستار سعادت ابدی بشر است، فرستادگانی را مبعوث نمود تا راه و رسم صحیح زندگی و مرگ را به انسان بیاموزند و در پستی و بلندی مسیر زندگانی همراه او باشند. بدیهی است از آن جا که انسان همواره مخلوق خواهد ماند و تا ابد نیازمند و محتاج خالق خود خواهد بود، هدایت و راهنمایی و یا به تعبیری امامت، هیچ گاه پایان نخواهد یافت و تا زمانی که حیات انسانی وجود دارد، جویبار هدایت و امامت جاری خواهد ماند. مسئله ی راهنمایی انسان به قدری جدی و استوار است که حتی با وفات پیامبر بزرگوار اسلام(ص) و یا وفات و شهادت ائمه ی معصومین نیز پایان نمی یابد و خداوند چهاردهمین معصوم خود، حضرت مهدی(عج) را در سایه ی قدرت و حکمت نامتناهی خود به غیبت می برد تا علاوه بر زنده نگه داشتن جریان امامت، پیروزی نهایی خیر و نیکی و عدالت بر ظلم و جهل را نیز تضمین نماید.

اعتقاد به مهدویت و ایمان به ظهور حضرت مهدی(عج) از عقاید مشترک تمامی مسلمانان جهان است و هیچ یک از فرق اسلامی در این مورد تردیدی ندارند. بسیاری از علمای برجسته ی تشیع و تسنن با استناد به احادیث و روایات معتبر، ظهور امام زمان را امری قطعی خوانده اند و شک و تردید در آن را شرک دانسته اند. با همه ی این احوال و علی رغم وجود بیش از 6000 حدیث و روایت که از درجات بالا و قابل قبول اعتبار برخوردار هستند و اصل مهدویت را قطعاً و یقیناً اثبات می کنند، اخیراً گروهی به انکار مهدویت و وجود مبارک آن حضرت برخواسته اند. جای تاسف و شگفتی این مسئله آن است که این گروه، خود را مسلمان می دانند و با استناد به دلایل و احادیث ضعیف اظهار می کنند که در روایات اهل سنت هیچ سند صحیحی مبنی بر وجود امام زمان(عج) نیست و اثبات این امر غیرممکن است. این گروه که قرائت خاص خود را از اسلام دارند، وهابیون و یا همان سلفی ها هستند. دلایل مطرح شده از سوی علمای وهابی گاهی آن قدر ضعیف هستند که تنها حاکی از دشمنی و تخاصم آن ها با سایر شاخه های اسلام است. این کینه و دشمنی ریشه ای عمیق و تاریخی دارد که در ادامه به طور مختصر به آن اشاره خواهد شد و سپس به رد دلایل مطرح شده در قرائت وهابیت از مسئله ی مهدویت خواهیم پرداخت.

نخستین و مهمترین علت خصومت وهابی ها با سایر فرق اسلامی، به ویژه شیعیان دوازده امامی، آن است که از دیدگاه وهابیت هرگونه برداشت و تفسیری در اسلام کفر است و آنان که به تفسیر احکام و مسایل اسلامی می پردازند در واقع از دین خارج و کافر می شوند. آن ها با این اعتقاد خود سایر مسلمانان را به اصطلاح “تکفیر” می نمایند. علت دیگر این کینه ورزی، قرائت و تفسیر خشونت طلبانه و مستبدانه ی بزرگان وهابیت از اسلام است. محمد ابن عبدالوهاب که پیروانش نام فرقه ی خود را از او گرفته اند، از شاخص ترین چهره های این مکتب است. او با ترویج احکام و عقاید بسیار خشونت آمیز و ارایه ی آن ها در قالب احکام اسلامی، مبارزه با شرک و دفاع از یکتاپرستی را دست آویزی قرار داد تا در سال های 1160 تا 1206 هجری قمری مخالفان خود را از میان بردارد و بر اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان خود مسلط گردد. افکار تندرویانه و جنگ طلبانه ی محمد ابن عبدالوهاب چنان در جامعه ی آن زمان ریشه دوانده بود که پیروان او حتی ده سال پس از درگذشت او، هم چنان آرام نگرفتند و با همان بهانه های واهی، یعنی مبارزه با شرک، در حمله ای به شهر کربلا به تخریب اماکن مقدس آن شهر و کشتار و غارت اموال مردم پرداختند. غارت اموال و جمع کردن غنایم جنگی، این سوال اساسی را به وجود می آورد که آیا انگیزه ی واقعی این حمله مقابله با شرک بوده است یا طمع و مال اندوزی؟ این طرز تفکر خشک و مستبدانه هنوز در میان پیروان محمد ابن عبدالوهاب زنده است و به شکل گروه های تروریستی که به دروغ خود را مدافع اسلام می خوانند و هرازچندگاهی در نقطه ای از جهان سر بر می آورند خود را نشان می دهد. برخی از محققین نیز بر این باورند که نگاه وهابیت به اسلام و دشمنی آن با سایر مسلمانان، ریشه در اعمال و گفتار افرادی دارد که در سال های اولیه ی پیدایش اسلام می زیسته اند و از همان ابتدا بسیار متعصبانه و خشک با مسایل اسلامی برخورد می کرده اند. از جمله این افراد حجاج ابن یوسف است که بسیار شیعه ستیز بوده و علناً نفرت خود را از دوست داران حضرت علی(ع) اعلام می کرده است. تعدادی از محققین تاریخ اسلام معتقدند که برخی از عقاید ابن تیمیه (شاخص ترین چهره و نظریه پرداز سلفی ها که محمد ابن عبدالوهاب نیز تحت تاثیر وی بود) ریشه در نظرات و اعمال افرادی هم چون حجاج ابن یوسف دارد.

سلفی ها، که پیش تر اشاره شد وهابی نیز خوانده می شوند، برای تکفیر سایر مسلمانان به ویژه شیعیان، مسایل مختلفی از قبیل زیارت، توسل به ائمه و شفاعت را دست آویز قرار می دهند و بر این اساس قتل آن ها را جایز می دانند. این در حالی است که خداوند متعال در آیه ی 14 سوره ی مبارکه ی حجرات می فرماید: باديه نشينان گفتند ايمان آورديم. بگو ايمان نياورده ايد، بلكه بگوييد اسلام آورده ايم؛ زيرا هنوز ايمان در دل هايتان وارد نشده است. و اگر خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد، چيزى از اعمالتان را نمي كاهد؛ زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است(1). همین آیه نشان می دهد که صرف اسلام آوردن و اعتقاد به خدا و رسول او کافی است تا فرد در امان باشد و آزار جانی و مالی به وی نرسد. این تناقض میان عقاید سلفی ها و قرآن کریم به همین جا ختم نمی شود. در بسیاری از آیات کتاب آسمانی مسلمانان مشاهده می شود که توسل و درخواست شفاعت از معصومین به هیچ عنوان شرک نیست. به طور مثال می توان به آیه ی 64 از سوره ی مبارکه ی نسا اشاره نمود که می فرماید: اگر این مخالفان، هنگامى كه به خود ستم مى‌‏كردند (و فرمان‌هاى خدا را زیر پا مى‏‌گذاردند)، به نزد تو مى‌‏آمدند و از خدا طلب آمرزش مى‌‏كردند و پیامبر هم براى آنها استغفار مى‌‏كرد خدا را توبه پذیر و مهربان مى‌‏یافتند(2). یا آیات 97 و 98 سوره ی مبارکه ی توبه که می فرماید: گفتند: پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، كه ما خطاكار بودیم!»* گفت: «بزودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى‏‌طلبم، كه او آمرزنده و مهربان است!»(3) همان طور که مشاهده می شود، عقاید وهابی ها درتضاد با آیات قرآن کریم است و به صراحت آن ها را انکار می کند. با این حال، مخالفت و تکبر سلفی ها در ارایه ی برداشت های غیر عقلانی از مباحث دینی و هم چنین دشمنی آن ها با سایر مسلمانان به همین جا ختم نمی شود. پیروان این فرقه مخالفت خود با سایر مسایل بنیادی تشیع از جمله مهدویت را نیز اعلام نموده اند.

نظریه پردازان سلفی در سه سطح با وجود مبارک امام زمان(عج) مخالفت می نمایند. نخست آن که معتقدند در کتاب تاریخ طبری ذکر شده است که امام حسن عسکری(ع) فرزند پسر یا دختر نداشته است. دوم آن که معتقدند ابن خلدون، احادیث مربوط به وجود آن حضرت را ضعیف تشخیص داده است. دلیل سوم سلفی ها برای مخالفت با امام زمان(عج) آن است که چون نامی از آن حضرت در دو کتاب پر اهمیت از صحاح سته (صحیح بخاری و صحیح مسلم) ذکر نشده است، پس حضرت مهدی(عج) به دنیا نیامده است. آن ها بر همین اساس معتقدند که اگر امام زمانی هم وجود داشته باشد هنوز متولد نشده است. در نگاه اول این دلایل اندکی محکم و قابل قبول به نظر می رسند، چرا که از تعدادی کتاب مهم و منبع معتبر و دانشمند نام برده شده است. اما با کمی دقت می توان دریافت که چنین استدلال هایی آن قدر ضعیف اند که گاه مضحک به نظر می رسند. در ادامه به رد این استدلال ها خواهیم پرداخت.

نخستین، مهمترین و ساده ترین دلیل برای رد نظریه اول آن است که در هیچ کجای تاریخ طبری به این موضوع اشاره نشده است که امام حسن عسکری(ع) دارای فرزند نبوده است. امروزه متن عربی و ترجمه ی فارسی کتاب تاریخ طبری در دسترس همگان است و اثبات عدم اشاره به چنین موضوعی کار دشواری نیست. در مورد ادعای دوم نیز باید گفت که بسیاری از علمای اهل سنت(4) ابن خلدون را فردی می دانند که فاقد صلاحیت لازم برای رد احادیث است و به هیچ عنوان نمی توان نظرات او را مورد استناد قرار داد. رد ادعای سوم نیز کار چندان دشواری نیست. درست است که در دو کتاب برجسته ی اهل سنت نامی از حضرت مهدی(عج) برده نشده است، اما آیا این دو کتاب تنها منابع قابل اعتماد جهان اسلام هستند؟ در بسیاری دیگر از کتاب های اهل تشیع و تسنن(5) به نام حضرت صاحب الزمان(عج) و مسئله ی مهدویت اشاره شده است و منجی بشریت فردی از خاندان پیامبر اسلام(ص) معرفی شده است. گذشته از همه ی این ها، امام صادق(ع) در تفسیر آیه ی 7 از سوره ی مبارکه ی رعد (به درستي كه تو بيم دهنده اي و براي هر جامعه راهنمايي هست(6)) می فرماید: در هر زماني امامي از خاندان ما وجود دارد كه مردم را به آنچه رسول الله آورده (دين اسلام) هدايت مي كند. این تفسیر نشان می دهد که امام زمان(عج) به دنیا آمده و زنده است و اگر چه حضور ندارد، اما همواره وجود دارد و در حال هدایت مردم است. به علاوه، همان آیه ی سوره ی رعد و بسیاری دیگر از آیات موجود در قرآن کریم(7) حاکی از زنده بودن امام زمان(عج) است.

با همه ی این احوال، جماعتی که به صراحت با قرآن مخالفت می کنند و حتی رسول خدا(ص) و خاندان معصوم او را نیز تلویحاً انکار می نمایند و برای مقابله با قرآن و اسلام همانند خوارج مدرن، شعار “حسبنا کتاب الله” سر داده اند و زیارت و توسل که پایه های معنویت و آرامش روحی هستند شرک می شمارند، چگونه می توان اقناع کرد که راه شان به سوی ناکجا آّباد نمی رود و فردای شان تاریک نخواهد بود؟

 

______________________________

(1) قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَـكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّـهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.

(2) وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً.

(3) قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئینَ * قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ.

(4) از جمله شیخ محسن عباد.

(5) از جمله ابن قيّم جوزيه در المنار المنيف في الصحيح والضعيف، جلال الدين سيوطي و ابوالحسن محمّد بن حسين بن عاصم سحري در الحاوي للفتاوي، علامه مناوي درفيض القدير، حافظ ابن حجر عسقلاني در فتح الباري، قاضي شوكاني در ابراز الوهم المكنون، ابن حجر هيتمي در الصواعق المحرقة، تفتازاني درشرح مقاصد وشيخ ناصرالدين الباني.

(6) إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ.

(7) از جمله سوره ی انبیا آیه ی 150، سوره ی قصص آیه ی 5 و سوره ی نور آیۀ 55.

 

این مطلب در پاییز 1393، به سفارش مؤسسۀ مطبوعه به رشتۀ تحریر درآمده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved