آدمها توی مغزشان مشتی اصل و تبصره دارند که با استفاده از آنها خیلی راحت دیگران را قضاوت میکنند. برای همین گوش دنیا پر است از جملۀ تو یک چنین آدمی هستی، تو یک چنین موجودی هستی، تو توی مغرت فلان چیزهاست، تو دنیا را اینگونه میبینی و یک دنیا مثال دیگر. قصه این است که بیشتر ما دلمان میخواهد آدمها را تعریف کنیم و آدمها مثل کلمه و ترکیبهای تازۀ انتهای هر درس، در انتهای هر قرار ملاقات و هر وعده صحبت کردن، میخواهند از آدمها نتیجه بگیرند. مثل اینکه تو یک انسان خودخواهی یا تو یک انسان دانایی! تو بیگذشتی یا مهربانی. تو دیوانهای یا ادای دیوانهها را در میآوری. آدمها دنبال نتیجهگیری و تحلیل هم دیگرند. دنبال قضاوتهای مداوم. نمونهاش خودم و البته آدمهایی که هرروز با آنها سروکار داریم. نمونۀ جز اینش را هنوز ندیدهام. اگر کسی را دیدید که این ویژگی داوری و تحلیل را نداشت، لطفا به من معرفیاش کنید. قول میدهم از روحیۀ او برای زندگیام بهخوبی نمونهبرداری کنم. ضمن اینکه هدیۀ ارزندهای به شما خواهم بخشید. فقط دست بجنبانید که روزهای زندگیام خیلی گناه دارند!
این مطلب در پاییز 1393 در وبلاگ سرو سهی منتشر شده است.