عاشقانه‌ای از هوشنگ ابتهاج

هوای روی تو دارم نمی‌گذارندم…

هوای روی تو دارم نمی‌گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که می‌سپارندم
مگر در این شب دیر انتظارِ عاشق‌کُش
به وعده‌های وصال تو زنده دارندم
غمم نمی‌خورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمی‌گذارندم
سری به سینه فرو برده‌ام مگر روزی
چو گنج گم‌شده زین کنج غم برآرندم
چه باک اگر به دل بی‌غمان نبردم راه
غم شکسته‌دلانم که می‌گسارندم
من آن ستارۀ شب زنده‌دار امّیدم
که عاشقان تو تا روز می‌شمارندم
چه جای خواب که هر شب محصّلان فراق
خیال روی تو بر دیده می‌گمارندم
هنوز دست نَشسته‌ست غم ز خون دلم
چه نقش‌ها که ازین دست می‌نگارندم
کدام مست، می از خون سایه خواهد کرد
که همچو خوشۀ انگور می‌فشارندم

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره سایت

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن…

پیوند دوستان

Copyright 2020 | Elmirashahan.ir | All Rights Reserved